۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

بازداشت رهبر كلیسا و جمعی از مسیحیان اهواز در آستانه كریسمس


نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی صبح روز جمعه دوم دی ماه (۲۳ دسامبر) با يورش به کليسای جماعت ربانی اهواز کشيش کليسا «فرهاد سبکروح» و خانم «شهناز» همسر اين کشيش و تمام اعضای کليسا را ضمن بازداشت بوسيله دو دستگاه اتوبوس به مکان نامعلومی انتقال دادند و تا ساعاتی هيچگونه خبری از وضعيت آنان در دست نبود.

نيروهای امنيتی که به هنگام يورش به داخل کليسا صورت های خود را پوشانده بودند حتی بچه‌های کوچک کانون شادی که به شدت ترسيده بودند را نيز با خود بردند.

اين ماموران بلافاصله تلفن های همراه حاضرين در کليسا را ضبط کرده و تمام اتاقها را مورد بازرسی قرار دادند و چند دستگاه کامپيوتر و تجهيزات متعلق به کليسا را نيز به همراه خود بردند.

کليه بازداشت شدگان به غير از فرهاد سبک روح و همسرش شهناز و دو تن از اعضای کليسا کماکان در بازداشت بسر می برند و از وضعيت آنان هيچ اطلاعی در دست نيست.

دسنگاه امنيتی همواره در آستانه کريسمس با يورش به کليساهای خانگی و رسمی اقدام به بازداشت نوکيشان از انجام مراسم و جشن در اين ايام جلوگيری ميکند.

سال گذشته نزديک به شصت تن از اعضای کليساهای خانگی در شهرهای مختلف کشور بازداشت شدند و يک تن از اين شهروندان مسيحی همچنان در بازداشت وزارت اطلاعات بسر می برد.

روح‌القدس کیست؟

روح‌القدس خود خدا است. او یکی از سه شخصیت تثلیث است. همه مسیحیان ایمان دارند که خدا در ذات خود، واحد است، اما در عین حال، همواره در این ذات واحد، سه شکل یا حالت هستی وجود دارد که هر سه کاملا خدا هستند؛ این سه شکل یا حالت عبارتند از : «پدر» ما که در آسمان است، «پسر» که به زمین آمد و انسان شد، و «روح‌القدس» که در قلب ایمانداران زندگی می‌کند. عیسی مسیح و روح‌القدس بخشهایی از خدا نیستند؛ آنان به شکل کامل خدا هستند. درک این موضوع برای ما مشکل است، اما این حقیقتی است که در کتاب مقدس تعلیم داده شده است. برای مثال، هنگامی که عیسی تعمید گرفت، روح‌القدس به شکل کبوتری بر او نازل شد و پدر از آسمان سخن گفت و فرمود: «تو پسر حبیب من هستی» (مرقس ۱: ۹-۱۱). عیسی به ما فرمود که به اسم اب و ابن و روح‌القدس تعمید دهیم (متی ۲۸: ۱۹). پولس رسول چنین دعا کرد: فیض خداوند و محبت خدا و شراکت روح‌القدس با جمیع شما باد (دوم قرنتیان ۱۳: ۱۴). سه شخصیت تثلیث پیوسته در کنار یکدیگر ذکر شده اند (افسسیان ۲: ۱۸؛ ۴: ۴-۶؛ یهودا ۲۰: ۲۱).
هر سه شخصیت یعنی پدر، پسر و روح‌القدس از یکدیگر متمایزند (یوحنا ۱۴: ۱۶-۱۷، ۲۶ ۱۶: ۷-۱۵؛ اول قرنتیان ۱۲: ۴-۶؛ اول پطرس ۱: ۲). اما آنان در عین حال با یکدیگربرابرند. هر سه شخصیت «خدا» خوانده می‌شوند (یوحنا ۶: ۲۷؛ عبرانیان ۱: ۸؛ اعمال ۵: ۳-۴). هر سه حیات می‌بخشند (یوحنا ۵: ۲۱؛ رومیان ۸: ۱۱). هر سه حرمتی را که شایستۀ خدا است، دریافت می‌دارند (یوحنا ۵: ۲۳؛ دوم قرنتیان ۱۳: ۱۴). هر سه ازلی هستند (یوحنا ۱: ۱؛ عبرانیان ۹: ۱۴).
شعلۀ روح‌القدس را می‌توان اطفا کرد (اول تسالونیکیان ۵: ۱۹). اما روح‌القدس نوعی نیرو یا انرژی نیست. او نیز دارای شخصیت است، روح‌القدس نیز همانند دیگر اعضای تثلیث، در رابطه خود با ما، شخصیت دارد. او سخن می‌گوید (اعمال ۱۳: ۲)؛ می‌تواند محزون شود (اشعیا ۶۳: ۱۰؛ افسسیان ۴: ۳۰)؛ و می‌تواند مورد بی حرمتی قرار گیرد (عبرانیان ۱۰: ۲۹). سخن گفتن بر ضد روح‌القدس کفر گویی قلمداد می‌شود و گناهی است که آمرزیده نخواهد شد (مرقس ۳: ۲۸-۲۹).
روح‌القدس با پدر و پسر یکی است . ما می‌توانیم این امر را در رومیان ۸: ۹-۱۰ مشاهده کنیم؛ در این آیه ها، کلمات «روح‌القدس» «روح خدا"، «روح مسیح»، و «مسیح» به طور هم معنی به جای یکدیگر بکار می‌روند و همه به معنی «خدا» هستند. این یکی بودن بدین معنی نیست که هویت پدر و پسر و روح‌القدس یکی است. پسر پدر نیست، بلکه پسر یگانه پدر است (یوحنا ۳: ۱۶)؛ و روح‌القدس نیز پدر و پسر نیست، بلکه توسط پسر و پدر فرستاده می‌شود (یوحنا ۱۵: ۲۶). اما فکر، اراده و هدف هر سه شخصیت واحد است، همانگونه که ذاتشان نیز واحد است. برخی خدای تثلیث را به تخم مرغی تشبیه کرده اند که از سه بخش پوسته، سفیده و زرده تشکیل شده، اما هر سه با هم تخم مرغ را تشکیل می‌دهند. اما خدا سه بخش ندارد، زیرا او ذات واحد است. همچنین برخی نیز تشبیه آب را به کار می‌برند که به سه شکل آب، یخ و بخار وجود دارد، اما در اصل یک چیز واحد است. در مقایسه قبلی، این تشبیه مناسب تر است، زیرا در هر سه شکل، ماده واحدی دیده می‌شود. اما مشکل این تشبیه آن است که آب همزمان نمی‌تواند در هرشکل وجود داشته باشد، در حالی که خدا در آن واحد، دارای سه شخصیت است (مرقس ۱: ۱۰-۱۱).
بهتر است خدای پدر را نویسنده‌ای در نظر بگیریم که نمایشنامه‌ای می‌نویسد. نمایشنامه نمایانگر دنیایی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. نویسنده شخصیتی را در نمایشنامه جای می‌دهد که شخصیت وی دقیقا همانند شخصیت خود او است. این شخصیت که دقیقا شبیه نویسنده نمایشنامه است، عیسی است. روح نویسنده نیز در کل اثر دیده می‌شود و بر همۀ شخصیت‌های نمایشنامه اثر می‌گذارد و به یک شخصیت قوت بخشیده، از دیگری قوت را باز می‌ستاند. این روح نیز شبیه روح‌القدس است که در جهان فعال است.
عمل روح‌القدس
نخست آنکه روح‌القدس در آفرینش جهان فعال بود (پیدایش ۱: ۱-۲). وی در بخشیدن دم حیات به انسان نقش داشت (پیدایش ۲: ۷؛ ایوب ۳۳: ۴). روح‌القدس همچنین به نویسندگان کتاب مقدس الهام بخشید و ایشان را هدایت کرد تا دقیقا آنچه را بنویسند که خدا می‌خواست (اعمال ۲۸: ۲۵؛ عبرانیان ۹: ۸، ۱۰: ۱۵؛ دوم پطرس ۱: ۲۱).
روح‌القدس در عهد عتیق فعال بود؛ او قوم اسرائیل را تعلیم می‌داد (نحمیا ۹: ۲۰، ۳۰)، و بر ایشان نازل می‌شد تا بدیشان قدرت و عطایا ببخشد (اعدا ۱۱: ۱۷، ۲۷: ۱۸؛ اول سموئیل ۱۹: ۲۰-۲۴، دوم پادشاهان ۲: ۹-۱۴). اما داود از این واهمه داشت که مبادا خدا روح مقدس خویش را از او بگیرد (مزمور ۵۱: ۱۱). بنابراین، شاید بتوان گفت که در دوران عهد عتیق، روح‌القدس در درون هر ایمانداری ساکن نمی‌شد، بلکه بر بعضی اشخاص در زمانهایی خاص نازل می‌گشت تا ایشان توانایی آن را بیابند که خدمتی خاص را انجام دهند.
توسط روح‌القدس، نطفه مسیح در رحم مریم بسته شد (متی ۱: ۲۰). عیسی توسط روح‌القدس به قدرت مسح شد تا خدمت خود را آغاز کند (مرقس ۱: ۱۰؛ لوقا ۴: ۱۸؛ اعمال ۱۰: ۳۸). عیسی نیز همانند ما به مساعدت و قدرت روح‌القدس نیاز داشت، زیرا وی کاملا انسان شده بود. هنگامی که وی بر زمین بود، اگر چه طبیعت الهی خود را حفظ کرده بود، اما قدرت و جلال خود را کنار گذارد (یوحنا ۱۷: ۵؛ فیلپیان ۲: ۷).
در یوحنا بابهای ۱۴ تا ۱۶، عیسی وعدۀ آمدن عصر نوین روح را به شاگردان می‌دهد، زیرا وی قبلا با ایشان زندگی کرده بود (یوحنا ۱۴: ۱۶-۱۷). «فرستاده شدن» روح‌القدس، بدین شکل نوین، بدین معنی نبود که وی پیش از آن در جهان حضور نداشت؛ اما در عهد جدید روح‌القدس به طریقی خاص به جهان می‌آید تا برخی کارهای جدید انجام دهد.
روح‌القدس به شکلی خاص نازل می‌شود تا کلیسا یعنی بدن مسیح را تاسیس کند (افسسیان ۱: ۲۲-۲۳؛ ۵: ۲۹-۳۰).روح‌القدس سر منشا یگانگی و مشارکت ما با یکدیگر است (اول قرنتیان ۱۲: ۱۳؛ افسسیان ۴: ۳). روح‌القدس در روز پنطیکاست به کلیسا قدرت بخشید (اعمال ۲: ۱-۴)؛ این واقعه در عهد عتیق پیشگویی شده بود (یوئیل ۲: ۲۸-۲۹؛ اعمال ۲: ۱۷-۱۸). روح‌القدس عطایایی خاص به کلیسا می‌بخشد تا به کلیسا در خدمتش کمک کند (رومیان ۱۲: ۶-۸؛ اول قرنتیان ۱۲: ۸-۱۰). او کلیسا را هدایت می‌کند تا افراد مناسب برای خدمت انتخاب شوند (اعمال ۱۳: ۲). او توسط نبوت ها، رویا‌ها و مکاشفات، کلام خود را به کلیسا می‌فرستد (اعمال ۱۰: ۹-۱۶، ۱۶: ۹، ۲۱: ۹- ۱۰؛ اول قرنتیان ۱۴: ۲۶-۳۲؛ اول تیموتائوس ۴: ۱۴؛ مکاشفه ۱: ۱).
اما عصر نوین روح‌القدس فقط برای کلیسا که جامعه الهی است، فرا نمی‌رسد؛ روح‌القدس عمیقا در زندگی هر ایماندار نیز عمل می‌کند. این روح‌القدس است که انسانها را به گناهانشان ملزم می‌سازد (یوحنا ۱۶: ۸-۱۱). حزقیال نبوت کرد که خدا روح خود را در درون هر یک از ما خواهد نهاد (حزقیال ۳۶: ۲۵-۲۸). وعده‌ای که عیسی به شاگردانش داد، فقط این نبود که روح‌القدس در کنارشان باشد، بلکه وعده داد که روح‌القدس در درون ایشان ساکن خواهد شد (یوحنا ۱۴: ۱۸). عیسی پیش از صعود خود به آسمان، بر شاگردان دمید و فرمود: «روح‌القدس را بیابید» (یوحنا ۲۰: ۲۲). روح‌القدس در همه مسیحیان زندگی می‌کند (رومیان ۸: ۹؛ اول قرنتیان ۶: ۱۹؛ غلاطیان ۴: ۶). هنگامی که ایمان می‌آوریم، از روح متولد می‌شویم (یوحنا ۳: ۳-۶؛ اول یوحنا ۵: ۱)؛ روح‌القدس بر روح‌های ما شهادت می‌دهد که فرزندان خدا هستیم (رومیان ۸: ۱۶؛ اول یوحنا ۵: ۶-۸). روح‌القدس این حق را به ما می‌دهد که خدا را پدر خود بخوانیم (رومیان ۸: ۱۵؛ غلاطیان ۴: ۶). عیسی وعده داد که روح‌القدس ما را تعلیم خواهد داد (یوحنا ۱۴: ۲۶، ۱۵: ۲۶، ۱۶: ۱۳-۱۴) و ما را هدایت خواهد کرد (مرقس ۱۱: ۱۳). در اعمال ۱۵: ۲۸ و ۱۶: ۶-۷ نمونه‌هایی از این امر را می‌بینیم. روح‌القدس همچنین به ما کمک می‌کند تا مطابق اراده خدا دعا کنیم (رومیان ۸: ۲۶-۲۷).
روح‌القدس در درون هر مسیحی زندگی می‌کند (رومیان ۸: ۹). اما وی در هر ایماندار به گونه‌ای متفاوت کار می‌کند. پولس رسول فرموده که هنگامی که ما ایمان آوردیم، با روح مختوم شدیم (افسسیان ۱: ۱۳-۱۴). اما در عین حال به ما می‌گوید که از روح پر شویم (افسسیان ۵: ۱۸). شاگردان در یوحنا ۲: ۲۲ روح‌القدس را یافتند، اما در اعمال ۲: ۴ از روح پُر گشتند؛ در اعمال ۴: ۳۱ بار دیگر پر از روح شدند. روح‌القدس همچنین برای خدماتی خاص، به شیوه‌هایی خاص بر اشخاص قرار می‌گیرد (اعمال ۱۳: ۲-۴؛ اول تیموتائوس ۴: ۱۴). پولس رسول به ما می‌گوید که روح را اطفا مکنید (اول تسالونیکیان ۵: ۱۹). به تیموتائوس نیز فرموده که عطایی را که توسط نهادن دستهایش به او داده شده، برافروزد (دوم تیموتائوس ۱: ۶). پس مشاهده می‌کنیم که ما می‌توانیم به روح‌القدس یا اجازه دهیم که در ما بیشتر عمل کند یا مانع کار او در خودمان گردیم. ما می‌توانیم هم از روح پر شویم و هم روح را اطفا کنیم.
این «پر شدن از روح‌القدس» به چه معنی است؟ کدام اعمال روح‌القدس در زندگی همه مسیحیان به یک شکل دیده نمی‌شود؟ این اعمال را به دو گروه می‌توان تقسیم کرد: یکی عطایای خاص روح‌القدس است که نمونه‌هایی از آن در اول قرنتیان ۱۲: ۸-۱۰ دیده می‌شود؛ دیگری، ثمرات روح‌القدس می‌باشد که در غلاطیان ۵: ۲۲-۲۳ ذکر شده اند. برای بررسی بیشتر عطایا و قدرت روح‌القدس، به مقالۀ عمومی «تعمید روح‌القدس» مراجعه کنید. در سطور زیر، ثمرات روح یا «تقدیس» مورد بررسی قرار گرفته است.
تقدیس
تقدیس چیست؟ به طور خلاصه، یعنی شبیه شدن به مسیح. نتیجۀ تقدیس، به ظهور رسیدن محبت و دیگر ثمرات روح است (اول قرنتیان ۱۳: ۱-۱۳؛ غلاطیان ۵: ۲۲-۲۳). تقدیس از یک سو به معنی جدا شدن از گناه و جهان است، و از سوی دیگر، جدا شدن برای خدا، به گونه‌ای که تمامی تواناییها و قابلیت‌های ما وقف خدا گردد.
خدا به طوری به ما می‌نگرد که گویی کاملا مقدس هستیم (عبرانیان ۱۰: ۱۰). اما ما در زندگی خود، مشاهده می‌کنیم که کاملا مقدس نیستیم. چگونه می‌توان این تناقض را توضیح داد؟ در کتاب مقدس دو معنی برای تقدس ذکر شده است. در معنی نخست، خدا به عنوان داور، ما را مقدس یا بی عیب به شمار می‌آورد. در واقع، عیسی مسیح تقدس ما است (اول قرنتیان ۱: ۳۰)، و ما «مقدسین» خوانده شده ایم (افسسیان ۱: ۱؛ فیلپیان ۱: ۱).
اما معنی دوم تقدس در کتاب مقدس، آن میزان واقعی از تقدس است که در زندگی و تجربۀ ما به چشم می‌خورد. آیا هنگامی که به زندگی خود می‌نگریم، تقدس کامل را مشاهده می‌کنیم؟ نه، ما چنین چیزی را مشاهده نمی‌کنیم. شخص ایماندار هنگامی که از نجات بهره مند می‌گردد، عادل به حساب می‌آید، اما هنوز مرتکب گناهانی می‌شود و نیاز دارد تا مقدس گردد. کار دائمی روح‌القدس همانا تقدس کردن ما است تا در زندگی روزمره خود حقیقتا مقدس شویم (دوم تسالونیکیان ۲: ۱۳؛ اول پطرس ۱: ۲). خدا ما را فرا می‌خواند تا زندگی مقدسی داشته باشیم (افسسیان ۱: ۴؛ اول تسالونیکیان ۴: ۳-۷؛ اول پطرس ۱: ۱۵-۱۶)؛ خداوند عیسی نیز به ما حکم کرده است که مقدس یا کامل باشیم (متی ۵: ۴۸). اما در عمل، این روح‌القدس است که ما را تقدیس کرده، مقدس می‌سازد.
تقدس در بطن نجات ما نهفته است (دوم تسالونیکیان ۲: ۱۳). بدون تقدس ما نمی‌توانیم خدا را ببینیم (عبرانیان ۱۲: ۱۴). تقدس خصوصیتی نیست که برای نجات یافتن باید دارا باشیم، بلکه خصوصیتی است که به دنبال نجات پدید می‌آید (رومیان ۶: ۲۲). ما تنها توسط تلاشهای خویش نمی‌توانیم مقدس شویم و روح‌القدس باید در این زمینه به ما کمک کند. توسط روح‌القدس است که ما گناهان طبیعت گناه آلود خود را نابود می‌سازیم (رومیان ۸: ۱۳). پولس مسیحیان غلاطیه را سرزنش کرد زیرا ایشان زندگی مسیحی خود را با پذیرفتن نجات بعنوان عطای مجانی خدا آغاز کرده بودند، اما بعد از مدتی، برای کامل یا مقدس شدن بار دیگر به تلاشهای انسانی متوسل شده بودند (به غلاطیان ۳: ۳ و مقالۀ عمومی: «طریق نجات» مراجعه کنید).
تنها توسط روح‌القدس است که می‌توانیم مقدس شویم. اما این سخن بدین معنی نیست که ما در این فرایند سهمی نداریم. سهم ما این است که تادیب خدا را بپذیریم (عبرانیان ۱۲: ۹-۱۱)؛ بدنهای خود را در تقدس تربیت کنیم (اول قرنتیان ۹: ۲۴-۲۷؛ اول تیموتائوس ۴: ۷)؛ هر گناهی را از جسم و روحمان دور سازیم (دوم قرنتیان ۷: ۱؛ عبرانیان ۱۲: ۱-۲)؛ کتاب مقدس را مطالعه کنیم (دوم تیموتائوس ۳: ۱۶)؛ آیات آن را حفظ نماییم (مزمور ۱۱۹: ۱۱، دوم پطرس ۱: ۴) و آنگاه به کلام خدا اجازه دهیم که رفتارمان را تغییر دهد. ما می‌توانیم از رهبرانی که خدا برای ما تعیین کرده کمک بگیریم (افسسیان ۴: ۱۱-۱۳). علاوه بر همه اینها، باید در دعا، از خدا طلب کمک نماییم (کولسیان ۱: ۹-۱۰؛ تسالونیکیان ۳: ۱۲-۱۳؛ ۵: ۲۳)، چرا که در غیر این صورت شکست خواهیم خورد.
دسته‌ای از مسیحیان اعتقاد دارند که تقدیس، مرحلۀ خاص و مجزایی است. آنان بر این عقیده اند که پس از دعای بسیار و طلبیدن روی خدا، می‌توانیم تقدس را طی تجربه‌ای خاص دریافت کنیم و می‌توانیم با اطمینان بدانیم که آن را یافته ایم. آنان این تجربه تقدیس را «عمل ثانوی فیض» می‌نامند (عمل نخست فیض منجر به نجات ما می‌شود). این گروه از مسیحیان تعلیم می‌دهند که نجات نخستین ما باعث می‌شود تا ما تولد تازه بیابیم و از دنیا جدا شویم (اول یوحنا ۵: ۴) و روح‌القدس در ما ساکن گردد (رومیان ۸: ۹). در این مرحله ما در مسیح اطفال هستیم (اول قرنتیان ۳: ۱). اما «عمل ثانوی فیض» که گاهی «برکت ثانوی» نیز خوانده می‌شود، منجر به تقدیس ما و جدا شدن ما از خویشتن (غلاطیان ۲: ۲۰) و پر شدن از روح‌القدس می‌شود (افسسیان ۵: ۱۸). پس از آن ما کامل می‌شویم (افسسیان ۴: ۱۳) و محبت خدا در ما کامل می‌گردد (اول یوحنا ۴: ۱۲، ۱۷). بسیاری از این مسیحیان معتقدند که ما می‌توانیم کاملا مقدس باشیم به گونه‌ای که چه آگاهانه و چه نا آگاهانه، دیگر مرتکب گناه نخواهیم شد (اول یوحنا ۳: ۹). آنان بر این عقیده اند که بخش پایانی باب هفتم از رساله رومیان، تصویری از مسیحی نابالغ و ناکامل ترسیم می‌کند؛ در حالی که باب هشتم رومیان، تصویری از یک مسیحی بالغ و کامل به دست می‌دهد که از تجربه «برکت ثانوی» بهره مند شده است. آنان بر پری روح‌القدس در اعمال ۲: ۴ و ۹: ۱۷ به عنوان نمونه‌های از این تجربۀ تقدس اشاره می‌کنند (به مقالۀ عمومی: «تعمید روح‌القدس» مراجعه کنید).
ما اکثر مسیحیان اعتقاد دارند که تقدیس فرایندی است تدریجی که مستلزم گذشت زمان می‌باشد و حتی تا هنگام مرگمان نیز ادامه دارد. ایشان به وجود تجربه‌ای مجزا برای تقدیس باور ندارند. آنان به آیاتی اشاره می‌کنند که می‌گویند ما در حال مقدس شدن می‌باشیم (غلاطیان ۳: ۳؛ عبرانیان ۱۰: ۱۴، ۱۲: ۱۰-۱۱)؛ یا آیاتی که می‌گویند ما هنوز در حال رسیدن به هدفیم و پیوسته باید علیه گناه مبارزه نماییم (عبرانیان ۱۲: ۱-۴). بسیاری از آیات عهد جدید حاکی از آنند که یک مسیحی باید بدن خود را «ریاضت» دهد، خود را به عنوان «قربانی» زنده تقدیم خدا کند، در مسابقه «بدود» یا «بجنگد». وجود آیاتی از این دست، نشانگر این است که ما هنوز کاملا مقدس نشده ایم. خود پولس رسول می‌فرماید که هنوز کامل نشده است، اما برای کاملیت همچنان تلاش می‌کند (فیلپیان ۳: ۱۲-۱۴)، گر چه او خود را جزو اشخاص کامل می‌داند (فیلپیان ۳: ۱۵). برخی به اول یوحنا ۱: ۸ اشاره می‌کنند که می‌فرماید اگر ادعا کنیم که بی گناه هستیم، گفتار ما بر صداقت استوار نیست. هر قدر در مسیح «کامل تر» و «بالغتر» می‌شویم، بیشتر به نقض و گناهکار بودن خود پی می‌بریم. پولس رسول در پایان زندگی خود را بزرگترین گناهکاران می‌داند (اول تیموتائوس ۱: ۱۵). مسیحیانی که این دیدگاه دوم را می‌پذیرند، معمولا معتقندند که بخش پایانی باب هفتم رومیان، به پیکار هر روزۀ یک مسیحی اشاره دارد. آنان بر این عقیده اند که یک مسیحی می‌تواند به تدریج از حیات پیروزمندانه‌ای که در باب هشتم رومیان ذکر شده، بهره مند شود و به شکل فراینده‌ای آن را تجربه کند، اما در این جهان، جنگ او علیه طبیعت گناه آلود قدیمی، هرگز به طور کامل پایان نخواهد پذیرفت.
هر مسیحی تجربه‌ای متفاوت دارد. بسیاری از مسیحیان می‌گویند که «برکت ثانوی» یا پری مخصوص روح‌القدس را دریافت کرده اند. بعضی از مسیحیان دوره‌های ناگهانی تقدیس فزاینده را علاوه بر تجربۀ تدریجی تقدیس تجربه کرده اند. خدا در زندگی اشخاص مختلف به طرق گوناگون عمل می‌کند. ما نباید بر اساس تجر به‌های خاص خودمان، برای عملکرد روح‌القدس محدودیت قائل شویم.
ما در مورد تجربۀ تقدیس هر باوری هم داشته باشیم، مسئولیت مان مشخص است: «به ما حکم شده است که مقدس باشیم. پولس رسول می‌نویسد: ... در هر سیرت مقدس باشید (اول پطرس ۱: ۱۵). در پی سلامتی با همه بکوشید و تقدسی که به غیر از آن هیچ کس خداوند را نخواهد دید (عبرانیان ۱۲: ۱۴).

۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

طریق نجات

شرایط انسان
تمامی انسانها، بنا بر طبیعت خود، گناهکارند (رومیان ۳: ۱۰-۱۲). نخستین زن و مرد مرتکب گناه شدند (پیدایش ۳: ۱-۶)، و از آن زمان تا کنون هر مرد، زن و کودکی مرتکب گناه شده است (رومیان ۳: ۲۳). نتیجه این وضعیت، مرگ جسمانی (رومیان ۵: ۱۲) و مرگ روحانی بوده است (رومیان ۷: ۱۱، افسسیان ۲: ۱). انسانهایی که نجات نیافته اند، اسیر گناه می‌باشند و از ارتکاب بدی گریزی ندارند (رومیان ۶: ۱۷-۲۱)، و دشمنان خدا هستند (رومیان ۸: ۷). بسیاری از انسانها با انجام اعمال نیکو، سعی می‌کنند به اشخاصی عادل تبدیل شوند. اما اشعیا می‌گوید که اعمال نیکوی ما مانند لته ملوث است (اشعیا ۶۴: ۶) و برای نجات ما هیچ سودی ندارند. برخی دیگر نیز سعی می‌کند با اطاعت از احکام الهی که در شریعت آمده، و در عهد عتیق ثبت شده، اشخاصی عادل گردند؛ اما این طریق نیز نتیجه‌ای ندارد (به غلاطیان ۲: ۱۵-۱۶، ۳: ۱۱ و تفسیر آن مراجعه کنید).
انسانها با خواست و اعمال خود نمی‌توانند نجات یابند (رومیان ۹: ۱۶). نجات ایشان تنها توسط فیض و رحمت الهی میسر است (به افسسیان ۲: ۸-۹، تیطس ۳: ۴-۷ و تفسیر آن مراجعه کنید).
عمل خدا
خدا هر آنچه را که برای نجات لازم بوده است، انجام داده است. پولس رسول در رومیان ۸: ۲۹-۳۰ کارهایی را که خدا برای نجات ما انجام داده است، به ترتیب ذکر کرده است. خدا پیش از آفرینش جهان، مطابق پیش دانی خود، مقدر کرد که شبیه پسرش شویم (رومیان ۸: ۲۹، اول پطرس ۲: ۲). او همچنین ما را می‌خواند، ما را عادل می‌گرداند و ما را جلال می‌دهد (رومیان ۸: ۳۰). تمامی این اصطلاحات و همچنین ااصطلاحات مشابه دیگر، بیان کنندۀ کاری است که خدا برای ما انجام داده؛ مجموع این کارها در واژه «نجات» خلاصه شده است.
خدا ما را خوانده است. کتاب مقدس به ما می‌گوید که هیچکس نمی‌تواند به سوی عیسی بیاید مگر اینکه پدر او را جذب کند (یوحنا ۶: ۴۴)؛ و ما نمی‌توانیم پدر را بشناسیم مگر اینکه پسر او را بر ما مکشوف سازد (متی ۱۱: ۲۷). انسان در وضعیت گناه آلود خود، نمی‌تواند امور مربوط به روح خدا را درک کند (اول قرنتیان ۲: ۱۴). دعوت خدا از انسان بسیار اهمیت دارد، در غیر این صورت هیچکس قادر نخواهد بود به سوی او بازگردد (به مقالۀ عمومی: «نجات – جبر یا اختیار؟» مراجعه کنید).
خدا همچنین ما را «عادل» گردانیده است. این واژۀ بدین معنی نیست که خدا واقعا ما را عادل ساخته است، بلکه معنی آن این است که او «ما را عادل اعلام می‌کند» یا «عادل به حساب می‌آورد». این عمل خدا، عملی قضایی محسوب می‌شود که توسط آن به فیض او مجانا گناهان ما آمرزیده می‌شود؛ این امر بر اساس فدیه مسیح بر صلیب میسر می‌شود (رومیان ۳: ۲۴). خدا نمی‌تواند گناه را نادیده بگیرد و باید گناه را جزا دهد. در مسیح، خدا خودش برای گناهان انسان کفاره را پرداخت کرد. این عمل وی او را قادر می‌سازد که ما را بیامرزد و ما را «عادل محسوب نماید» (به رومیان ۳: ۲۵-۲۶ و تفسیر آن و نیز به مقالۀ عمومی: «عیسی مسیح» مراجعه کنید).
خدا نه تنها ما را عادل محسوب می‌کند، بلکه طبیعت نوینی نیز به ما می‌دهد که ما را قادر می‌سازد تا زندگی یی همانند فردی عادل داشته باشیم. این امر در واژه «تولد تازه» دیده می‌شود. ما در گناه مرده بودیم، اما می‌توانیم در عیسی مسیح «زنده» باشیم (رومیان ۸: ۱۰-۱۱، افسسیان ۲: ۱-۵). عیسی فرمود که ما باید از سر نو مولود شویم (به یوحنا ۳: ۳، ۵-۷ و تفسیر آن مراجعه کنید).
ما توسط کلام خدا که زنده و تا ابدالاباد باقی است، تولد تازه یافته ایم (اول پطرس ۱: ۲۳). هنگامی که ما نجات می‌یابیم، طبیعت کهنه ما اصلاح نمی‌شود، بلکه طبیعت روحانی تازه‌ای می‌یابیم که توانایی اطاعت از خدا را دارد (افسسیان ۴: ۲۲-۲۴) و ما خلقت تازه می‌شویم (دوم قرنتیان ۵: ۱۷). برخی مسیحیان بر این عقیده اند که این «تولد تازه» با تعمید آب مرتبط است (به تیطس ۳: ۵ و به مقالۀ عمومی: «تعمید آب» مراجعه کنید).
با وجود این، خدا نه تنها ما را عادل محسوب می‌کند و طبیعت جدیدی به ما می‌دهد که ما را قادر می‌سازد که عادل باشیم، بلکه به ما کمک نیز می‌کند که واقعا عادل شویم. او ما را «تقدیس» می‌کند، یعنی از تقدس خود به ما عطا می‌کند. عیسی نه تنها انسان را از مجازات گناه آزاد می‌سازد، بلکه همچنین قوم خود را از گناهانشان پاک می‌سازد. (متی ۱: ۲۱، رومیان ۶: ۲۲). به یک معنی، ما توسط قربانی عیسی مسیح که یکبار انجام شد، قبلا مقدس شده ایم (عبرانیان ۱۰: ۱۰). ما قبلا مقدسین خوانده شده ایم (افسسیان ۱: ۱، فیلیپیان ۱: ۱). اما به معنی دیگر، ما اغلب در زندگی روزمره مان تقدس را تجربه نمی‌کنیم. بنابراین، کتاب مقدس در مورد عمل مداوم و مستمر روح‌القدس در تقدس نمودن ما سخن می‌گوید (به رومیان ۷: ۲۴-۲۵، ۸: ۱۰-۱۱، غلاطیان ۳: ۳ و مقالۀ عمومی: «روح‌القدس» مراجعه کنید).
خدا همچنین ما را «جلال» می‌دهد (رومیان۸: ۳۰). واژه جلال یافتن به قیام بدنهای ما و حیات ابدی ما اشاره دارد. عیسی دعا کرد که ما جلال او را همواره مشاهده کنیم (یوحنا ۱۷: ۳۴)؛ پولس نیز می‌فرماید که ما در این جلال سهیم خواهیم شد (رومیان ۸: ۱۷). بدنهای فعلی ما به بدنهای پر جلال مبدل خواهند شد (اول قرنتیان ۱۵: ۴۲-۴۴)، و مرگ مغلوب خواهد شد (اول قرنتیان ۱۵: ۵۴-۵۷). پولس خاطر نشان می‌سازد که نجات ما نه تنها به این جهان، بلکه به جهان آینده نیز مربوط می‌شود. قیام بدنهای ما، بخشی مرکزی از امید ما به آینده است (اول قرنتیان ۱۵: ۱۲-۲۰)؛ خدا حیات جاودانی را به وعده داده است (به یوحنا ۳: ۱۶ و ۱۰: ۲۸ مراجعه کنید).
در کتاب مقدس اصطلاحات دیگری نیز وجود دارد که نجات ما را تشریح می‌کند. برای مثال، ما در مسیح «فدیه» شده ایم (افسسیان ۱: ۷) . فدیه یا باز خرید به معنی «رهایی یافتن در اثر پرداخت بها» است. عیسی مسیح ما را از گناه (تیطس ۲: ۱۴) و لعنت شریعت (غلاطیان ۳: ۱۳) رهایی داد و ما را برای خدا بازخرید کرد (اعمال ۲۰: ۲۸، مکاشفه ۵: ۹). ما به قیمتی خریده شده ایم (اول قرنتیان ۶: ۲۰)، یعنی به قیمت خون او (اول پطرس ۱: ۱۸-۱۹).
واژۀ دیگری که نجات ما را تشریح می‌کند، واژه «فرزند خواندگی» است، که به معنی فرزند خدا شدن است. خدای پدر ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسر خوانده شویم (افسسیان ۱: ۵). وی این کار را توسط کار عیسی مسیح و وارد شدن روح‌القدس به زندگی مان تحقق می‌بخشد (رومیان ۸: ۱۴-۱۷، غلاطیان ۴: ۵-۷). در حال حاضر، ما تنها نوبر میراث خویش را یافته ایم. اما پولس رسول در مورد تجربه‌ای در آینده سخن می‌گوید که پسر خواندگی است؛ این عمل در آینده به شکل کامل صورت خواهد پذیرفت، یعنی زمانی که بدنهای ما قیام کند، ما به عنوان دختران و پسران خدا، به شکل کامل از حقوق فرزند خواندگی خود بهره مند خواهیم شد (رومیان ۸: ۱۸-۲۵؛ افسسیان ۱: ۱۳-۱۴).
بنابراین، مشاهده می‌کنیم که نجات واژه‌ای است که به سه زمان مربوط می‌شود، یعنی به گذشته، حال و آینده. ما قبلا نجات یافته ایم (افسسیان ۲: ۵، ۸، دوم تیموتائوس ۱: ۹). اکنون نیز در حال نجات یافتن می‌باشیم (اول قرنتیان ۱: ۱۸، دوم قرنتیان ۲: ۱۵، فیلیپیان ۲: ۱۲-۱۳)؛ و در آینده نیز نجات خواهیم یافت (رومیان ۱۳: ۱۱، اول تسالونیکیان ۵: ۹، اول پطرس ۱: ۵). یا به عبارتی دیگر، در گذشته ما «عادل شده"، «فدیه داده شده» و صاحب «طبیعتی تازه» شده ایم؛ در زمان حال «تقدیس» می‌شویم؛ و در آینده به شکل کامل «فرزند خواندگی» را تجربه خواهیم کرد و بدنهایمان «جلال» خواهد یافت.
واکنش انسان
انسان نمی‌تواند خود را نجات دهد؛ نجات او تنها توسط فیض و رحمت خدا میسر است. اما این سخن بدین معنی نیست که انسان سهمی در نجات خویش ندارد و اگر چه عیسی بر صلیب گناهان تمام جهان را بر خود گرفت (یوحنا ۱: ۲۹)، اما همۀ انسانها این نجات را نمی‌یابند. برای دریافت نجاتی که خدا ارزانی می‌فرماید، فقط یک قدم باید برداشت، و آن ایمان به مسیح است (یوحنا ۳: ۱۶-۱۸، اعمال ۱۶: ۳۱).
ایمان به مسیح نه تنها به معنی ایمان به این حقیقت است که عیسی همان مسیح موعود و پسر خدا است (یوحنا ۸: ۲۴)، بلکه به معنی پذیرش مسیح در قلب و توکل کامل به او است (دوم تیموتائوس ۱: ۱۲). ایمان فقط به معنی شناخت عیسی نیست، بلکه به معنی تعهد قلبی نسبت به او نیز می‌باشد. داشتن ایمان حقیقی بدین معنی نیست، بلکه به معنی تعهد نسبت به او نیز می‌باشد. داشتن ایمان حقیقی بدین معنی است که ما به گناهانمان اعتراف کرده (اول یوحنا ۱: ۹)، از آنها توبه کرده، ترکشان کنیم (لوقا ۱۳: ۳، ۵؛ اعمال ۲: ۳۸). اگر ما حقیقتا ایمان داشته باشیم، در حضور همگان با زبان خود، ایمان خود را به عیسی خداوند اعتراف کرده، مسیحی بودن خود را پنهان نخواهیم ساخت (متی ۱۰: ۳-۳۳؛ رومیان ۱۰: ۹-۱۰). ما همچنین حکم عیسی را برای تعمید یافتن، اطاعت خواهیم کرد (به متی ۲۸: ۱۹-۲۰؛ مرقس ۱۶: ۱۵-۱۶؛ اعمال ۲: ۳۸؛ و مقالۀ عمومی: «تعمید آب» مراجعه کنید).
گرچه نجات عملی است که خدا برای ما توسط مرگ عیسی مسیح بر صلیب انجام داد، اما لازم است که ما به این نجات ایمان داشته، به آن اتکا نماییم. اما باید به یاد بسپاریم که سر منشا و خاستگاه نجات، ما نیستیم بلکه خدا است، خدایی که آن را به فیض خود و مجانا به ما ارزانی می‌فرماید. ما نجات را با قدرت و تلاش خود و یا با اعمال نیکو به دست نمی‌آوریم (رومیان ۹: ۱۶)، بلکه توسط ایمان. ایمان به معنی انجام یک عمل یا وظیفه نیست که به جا آوردنش برای دریافت نجات ضروری باشد؛ ایمان یعنی فقط اعتماد و تکیه کردن به خدا و به فیض او (رومیان ۴: ۵).
به همین دلیل پولس رسول می‌فرماید که نجات و تمامی برکات آن، محض فیض و بوسیله ایمان حاصل می‌شود (افسسیان ۲: ۸). در آیات دیگر پولس واژۀ » بوسیله ایمان» را به جای «محض فیض بوسیله ایمان» به کار می‌برد و بدین شکل آن را به صورت موجزتری بیان می‌کند. ما توسط ایمان عادل شمرده می‌شویم (رومیان ۳: ۲۷-۲۸؛ غلاطیان ۲: ۱۵-۱۶)؛ توسط ایمان مقدس می‌شویم (اعمال۲۶: ۱۸، غلاطیان ۳: ۱-۵)؛ توسط ایمان در خانواده خدا متولد می‌شویم (یوحنا ۱: ۱۲-۱۳). اما ایمان خود عطایی از سوی خدا است؛ ما به هیچ وجه نمی‌توانیم به چیزی از خودمان افتخار کنیم (اعمال ۳: ۱۶؛ افسسیان ۲: ۹؛ فیلپیان ۱: ۲۹؛ دوم تیموتائوس ۲: ۲۵). ایمان را عیسی در ما به وجود می‌آورد و آن را تا به انتها حفظ نموده، کاملش می‌گرداند (عبرانیان ۲: ۱۲).
مثال پنجره می‌تواند به ما در درک رابطه بین فیض و ایمان کمک کند. توسط پنجره است که نور خورشید می‌تواند وارد اطاق ما شود، اما صرفا داشتن پنجره نمی‌تواند باعث شود که نور خورشید به درون اطاق ما بیاید. فیض به نور خورشید می‌ماند و ایمان نیز به پنجره. ما فیض خدا را توسط ایمان می‌یابیم، اما صرف ایمان داشتن به خودی خود لزوما بدین معنی نیست که شایستگی دریافت فیض خدا را داریم. ما می‌توانیم پنجره خود را به گونه‌ای با پردۀ بی ایمانی بپوشانیم که فیض خدا نتواند وارد شود. ایمان و توکل به خدا شرایط ضروری برای نجات ما هستند، اما سرمنشا و خاستگاه نجات ما نیستند.
ایمان و اعمال
سایر مذاهب دنیا تعلیم می‌دهند که انسان با انجام اعمال نیکو می‌تواند رستگار گردد. پیروان مذاهب دیگر تصورشان این است که مسیحیان نیز برای کسب نجات و رستگاری، اعمال نیکو انجام می‌دهند، زیرا می‌بینند که ایشان چنین اعمالی انجام می‌دهند. از این رو، بسیاری را نظر بر آن است که بین مسیحیت و مذاهب دیگر تفاوتی نیست.
اما این نظر درست نیست. تفاوت بین مسیحیت و مذاهب دیگر بسیار زیاد است. مسیحیان ابتدا نجات را دریافت می‌دارند؛ آنگاه، پس از آن است که حقیقتا قادر می‌شوند تا اعمال نیکو انجام دهند. ما اعمال نیکو انجام نمی‌دهیم تا نجات را کسب کنیم، بلکه اعمال نیکو انجام می‌دهیم چون قبلا نجات یافته ایم.
اما در این مورد نیز بسیاری از مسیحیان مرتکب خطای بزرگی می‌شوند. آنان تصور می‌کنند که برای اینکه نجات را حفظ کنند و آ را از دست ندهند، باید اعمال نیکو انجام دهند. اما به همان شکل که انسان با تلاش و عمل خود، نمی‌تواند به نجات و رستگاری دست یابد، با تلاش و کارهای نیک خود نیز قادر به حفظ آن نیست (غلاطیان ۳: ۳). نجات ما از آغاز تا پایان، بر فیض خدا استوار است و توسط ایمان دریافت می‌شود.
اما با اینکه این نکات کاملا درست است، مسیحیان باید خدا را اطاعت کنند و اعمالی را انجام دهند که او را خشنود می‌سازد. اگر در زندگی ما اعمال نیکو یا رفتار نیکو دیده نمی‌شود، این امر بدین معنی است که ایمان ما اصیل و راستین نیست. اعمال نیکو همواره با ایمان حقیقی همراهند (به یعقوب ۲۶۱۷ و تفسیر آن مراجعه کنید).
با مثالی از درخت، می‌توانیم رابطه بین ایمان و اعمال را درک کنیم. درخت برای آنکه میوه آورد، نخست باید زنده باشد؛ به همان شکل، یک فرد برای آنکه اعمال نیک به جا آورد، نخست باید از نظر روحانی و معنوی احیا گردد. اما کسانی که ایمان ندارند و از نجات بهره مند نیستند، هنوز مرده هستند! آنان قدرت انجام اعمال نیکویی را ندارند که خدا را خشنود می‌سازد. همانگونه که درختی مرده نمی‌تواند ثمر آورد، اشخاصی نیز که در گناه مرده اند و هنوز نجات نیافته اند، نمی‌توانند اعمالی حقیقتا نیکو انجام دهند، یعنی اعمالی که انگیزه انجامشان، محبتی عاری از خودخواهی نسبت به خدا و دیگر انسانها است. چنین اشخاصی برای نجات یافتن هنوز به اعمال خویش متکی هستند، نه به عمل خدا (رومیان ۴: ۴-۵). اعمال نیکوی حقیقتی نه به خاطر منافع شخصی، بلکه به خاطر دیگران انجام می‌شود و نشان دهندۀ محبت ما به خدا می‌باشد (یوحنا ۱۴: ۲۱).
از سوی دیگر، درخت میوه که زنده است، باید ثمر بیاورد؛ اگر ثمری نیاورد، یا مرده است، یا در حال مرگ. اگر بگوییم ایمان داریم ولی اعمال نیکو در زندگی ما دیده نشود، ایمان ما نمی‌تواند اصیل و راستین باشد (متی ۷: ۲۱؛ یوحنا ۲: ۴). اعمال نیکو دلیلی است بر حقیقی بودن ایمان ما؛ ایمان حقیقی پیوسته اعمال نیکو را به ثمر می‌آورد.
با این توضیحات، اگر مذاهب دیگر از انسانهای مرده انتظار دارند که اعمال نیکو انجام دهند، مانند آن است که از درختی مرده انتظار برود که میوه بدهد؛ گویی درخت با میوه آوردن، زنده می‌شود. اما بر اساس دیدگاه مسیحیت، انسان ابتدا باید حیات بیابد، آنگاه قادر خواهد شد ثمر بیاورد.
بنابراین، آنچه که «ما» موظف به انجامش هستیم، این است که ایمان خود را «به کار گیریم» و این کار را باید با ترک گناهان خود و اطاعت از خدا انجام دهیم. اگر از ایمانی حقیقی برخوردار باشیم، رفتاری کاملا متفاوت خواهیم داشت (رومیان ۸: ۱۳؛ اول قرنتیان ۶: ۹-۱۱؛ غلاطیان ۵: ۱۹-۲۶). اما انجام این اعمال تنها به این دلیل برای ما میسر است که خدا از پیش این قدرت را به ما داده است تا این اعمال را انجام دهیم. او حیاتی نوین، فکری نوین و طبیعتی نوین به ما داده است؛ به این علت ما قادر می‌گردیم زندگی خدا پسندانه‌ای در پیش گیریم. «پس‌ای عزیزان من ... نجات خود را به ترس و لرز بعمل آورید. زیرا خداست که در شما برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را بعمل ایجاد می‌کند» (فیلیپیان ۱۲: ۱۳-۱۶).

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

عیسی مسیح کیست؟

عیسی اسامی و لقب‌های بسیاری دارد. نام «عیسی» یعنی «کسی که نجات می‌دهد». ما معمولا لقب «مسیح» را به نام او اضافه می‌کنیم. واژه «مسیح» از واژۀ عبری «ماشَیخ» گرفته شده شده است «مسیح» یا «ماشیخ» به معنی «مسح شده» یا «کسی که خدا او را برای خدمت مسح کرده» می‌باشد.
زمانی که عیسی چشم به جهان گشود، یهودیان چند صد سال بود که در انتظار آن شخص «مسح شده» بودند. اشعیای نبی در مورد ماشیخ موعود نوشته بود که او کسی است که گناهان و غمهای انسانها را بر خود می‌گیرد (اشعیا ۵۳: ۱-۱۲)؛ او نوشته بود که مسیح حتی خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد (اشعیا ۹: ۶). با وجود این، یهودیان در انتظار پادشاهی بودند که ایشان را در راه پیروزی سیاسی بر امپراطوری روم رهبری نماید. آنان اعتقاد نداشتند که ماشیخ موعود، پسر خدا خواهد بود که باید همانند یک انسان بر زمین بیاید و اینکه بر صلیب بمیرد.
اصطلاحات «پسر خدا» و «پسر انسان» اصطلاحات دیگری هستند که در مورد عیسی به کار گرفته شده اند (به مرقس ۲: ۱۰، یوحنا ۱: ۱۴، ۱۸، ۳۴ و ۵: ۲۵-۲۷ و تفسیر آنها مراجعه کنید). واژه «پسر خدا» معمولا بر الوهیت عیسی تاکید دارد و واژه «پسر انسان» معمولا بر نقش او به عنوان مسیح. در عهد عتیق، مسیح «پسر انسان» نامیده شده است. (دانیال ۷: ۱۳-۱۴). اگر چه این مسیح یا «پسر انسان» از آسمان نازل می‌شد و پرستشی را که شایسته خدا بود، برای خویشتن می‌پذیرفت، اما عیسی در طول زندگی بشری خود، هر گاه که واژه «پسر انسان» را به کار می‌گیرد، بر انسانیت خود تاکید دارد (متی ۸: ۲۰؛ ۱۱: ۱۹؛ ۱۷: ۲۲-۲۳). این واژه‌ها در متی ۲۶: ۶۳-۶۵، به شکل مترادف و هم معنی به کار رفته اند.
ما باید در مورد عیسی مسیح دو موضوع را مدنظر داشته باشیم: نخست آن که وی کاملا انسان؛ دوم آن که او کاملا خدا نیز هست. او هم انسان است و هم خدا (رومیان ۱: ۳-۴).
عیسی خدا است
عیسی از خصوصیاتی الهی برخوردار است. او موجودی ازلی است که همواره خدا بوده است (یوحنا ۱: ۱-۲، ۱۷: ۱-۵). عیسی در آفرینش جهان نقش داشته است (یوحنا ۱: ۳، کولسیان ۱: ۱۶-۱۷، عبرانیان ۱: ۲). خدا در عیسی بوده و عیسی در خدا (یوحنا ۱: ۱۰، ۱۷: ۲۱، ۲۳). عیسی پسر یگانه یا نخست زاده خدا خوانده شده است (یوحنا ۳: ۱۶-۱۸، کولسیان ۱: ۱۵، ۱۸، عبرانیان ۱: ۶).
کتاب مقدس به شکل مشخص خاطر نشان می‌سازد که عیسی پدر را به ما نشان داده است (یوحنا ۱: ۱۸، ۱۴: ۹) و نیز این که او صورت خدای نادیده (کولسیان ۱: ۱۵) و خاتم جوهر خدا است (عبرانیان ۱: ۳). کتاب مقدس همچنین خاطر نشان می‌سازد که عیسی با خدا یکی است (یوحنا ۱۰: ۳۰، ۱۷: ۱۱، ۲۲) و با او برابر است (فیلیپیان ۲: ۶). در واقع، کتاب مقدس صریحا اعلان می‌کند که عیسی خدا است (یوحنا ۱:، رومیان ۹: ۵، عبرانیان ۱: ۸). عیسی فقط از بخشی از الوهیت برخوردار نیست، بلکه پُری الوهیت در او ساکن است (کولسیان ۱: ۱۹، ۲: ۹). او کاملا خدا است.
عیسی انسان است
اما در عین حال، عیسی کاملا انسان است. اگر چه نطفۀ او توسط روح‌القدس بسته شد. اما او مادری داشت که انسان بود و به عنوان یک کودک قدم بدین جهان گذاشت (متی ۱: ۲۰، لوقا ۱: ۳۴-۳۵). اگر چه عیسی خدا بود، اما به شباهت مردمان شد (فیلیپیان ۲: ۷) انسانها می‌توانستند او را ببینند و لمس کنند (اول یوحنا ۱: ۱-۲)؛ او همانند انسانهای دیگر خسته، تشنه، و گرسنه می‌شد و همچون دیگر انسانها می‌گریست. عیسی آزموده شده در هر چیز به مثال ما است (عبرانیان ۴: ۱۵). همانند ما، عیسی نیز در مواردی که خدا آینده را بر او مکشوف نمی‌ساخت، اطلاعی از آینده نداشت (مرقس ۱۳: ۳۲).
اعتقاد به این موضوع که عیسی کاملا انسان شد، اهمیتی حیاتی دارد. یوحنا موضوع را آزمونی می‌داند برای تشخیص کسانی که روح خدا را دارند از آنانی که او را ندارند؛ او می‌گوید که انبیای دروغین و فریبکار، این موضوع را انکار می‌کنند که عیسی در جسم ظاهر شد (اول یوحنا ۴: ۱-۲).
بدعت‌هایی در مورد عیسی
کلیسا از همان ابتدای تاریخ خود، با اشخاصی روبرو شد که آموزه‌های نادرستی را در مورد عیسی تعلیم می‌دادند. حتی امروزه نیز اشخاصی هستند که با پیروی از تعالیم نادرست در مورد عیسی، در طریق گمراهی گام بر می‌دارند. این تعالیم نادرست را می‌توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد.
نخستین گروه از تعالیم نادرست، این دیدگاه را مطرح می‌کنند که عیسی صرفا یک انسان بود و به هیچوجه خدا نبود. کسانی که چنین دیدگاهی دارند، معتقدند که عیسی معلم بزرگ اخلاق بود و خدا نیز او را تایید فرمود، اما خدا بودن عیسی را انکار می‌کنند.
دومین گروه از تعالیم نادرست، در نقطه مقابل تعلیم فوق قرار دارد، یعنی این دیدگاه را مطرح می‌سازد که عیسی خدا بود، اما انسان نبود. برخی از پیروان این گروه می‌گویند که عیسی تنها روح بود و بدنی هماند انسانهای دیگر نداشت. برخی دیگر نیز می‌گویند که روح عیسی، روح یک انسان نبود، بلکه او فقط دارای روح خدا بود که در بدن انسانی ساکن شده بود. اما این دیدگاه نیز نادرست است زیرا عیسی انسانی کامل بود که هم دارای بدنی انسانی و هم دارای روح انسانی بود (عبرانیان ۲: ۱۷-۱۸).
سومین گروه از تعالیم نادرست، این است که عیسی از الوهیت برخوردار بود، اما این الوهیت در مرتبه‌ای پایینتر از خدای پدر قرار داشت. کسانی که چنین دیدگاهی دارند، بر این عقید ه اند که بدن، ناپاک و گناه آلود است؛ لذا خدای پاک هرگز در بدن انسانی ظاهر نمی‌شود. بنابراین، پیروان این گروه معتقدند که عیسی از نظر الوهیت در مرتبه‌ای پایینتر از خدا قرار داشت، اما خود خدا نبود. این گروه (که نمی‌توان آنها را مسیحیان حقیقی دانست)، به آیاتی اشاره می‌کنند که در آنها عیسی گفته که پدر از وی بزرگتر است (یوحنا ۱۴: ۲۸). درست است که عیسی در این آیات پدر را بزرگتر از خود می‌داند، اما علتش این است که او در دوره زندگی بشری خود، در جسم انسانی بود و برای کاری خاص آمده بود. در آیات دیگر عیسی می‌گوید: «من و پدر یک هستیم» (یوحنا ۱۰: ۳۰)؛ « کسی که مرا دید پدر را دیده است» (یوحنا ۱۴: ۹). یوحنا با صراحت می‌گوید که عیسی در ابتدا نزد خدا بود و او خدا بود (یوحنا ۱: ۱).
بنابراین، همانگونه که در سطور فوق دیدیم، عیسی کاملا خدا و کاملا انسان بود.
عمل عیسی مسیح
عیسی هم آفریننده جهان است و هم نگاهدارنده آن (کولسیان ۱: ۳، ۱۰، کولسیان ۱: ۱۶-۱۷، عبرانیان ۱: ۲-۳ ). عیسی در آسمان نماند بلکه جلالی را که در آنجا داشت ترک کرد (یوحنا ۱۷: ۱-۵) و انسان شد. برای تجسم عیسی به عنوان انسان دو دلیل مهم وجود دارد.
دلیل نخست برای تجسم وی این است که هنگامی که ما به عیسی می‌نگریم، می‌توانیم ببینیم که خدا چگونه است. هیچکس تا کنون خدا را ندیده است (یوحنا ۶: ۴۶)، اما عیسی پدر را به ما نشان داده است (یوحنا ۱۲: ۴۵، ۱۴: ۷-۹). برای مثال ما با نگریستن به عیسی و توجه به آنچه که وی گفت و انجام داد، نه تنها می‌توانیم از این موضوع آگاه شویم که خدای پدر نیکو و پر محبت است و گناهان ما را آمرزیده است، بلکه همچنین در می‌یابیم که او به همه نیازها و مسائل ما توجه دارد.
دومین دلیل برای تجسم عیسی، مرگ و قیام او برای نجات ماست. کتاب مقدس از عیسی به عنوان کسی سخن می‌گوید که به خاطر ما «فدا» شد، یعنی کسی که جان خود را فدا کرد تا ما را از گناه و لعنت آن رهایی بخشد (به مرقس ۱۰: ۴۵ و غلاطیان ۳: ۱۳ و تفسیر آن مراجعه کنید). عیسی بهای آزادی ما را با نقره یا طلا نپرداخت، بلکه با خون گرانقدر خودش (اول پطرس ۱۴: ۱۸-۱۹). کفاره او ما را از قدرت ظلمت رهانیده، به ملکوت پسر محبت خود منتقل ساخت (کولسیان ۱۳: ۱۴).
خدای مقدس باید گناه را رد کرده، آن را مجازات کند. اما عیسی با مرگ خود بر صلیب، گناهان ما و مجازات آن را بر خود گرفت. به همین دلیل است که گفته شده که عیسی کفاره ما است، بدین معنی که او خواسته‌های بر حق خدایی مقدس را بر آورده ساخت (رومیان ۳: ۲۵، اول یوحنا ۲: ۲). کفاره مسیح این امکان را به خدا داد تا گناهکاران را بیامرزد و در عین حال مقدس باقی بماند. زیرا وی به جای نادیده گرفتن گناه، آن را مجازات کرد. ما به خاطر گناهانمان از خدا جدا بودیم، اما خدا ما را بواسطه عیسی مسیح (دوم قرنتیان ۵: ۱۸) و خون او (رومیان ۵: ۱، ۹: ۱۱، کولسیان ۱: ۲۰-۲۲) با خود مصالحه داده است.
با مرگ مسیح بر صلیب و ریخته شدن خون وی، ما آمرزش گناهان را به دست می‌آوریم، نه بدین معنی که خدا گناهان ما را نادیده می‌گیرد، بلکه اینکه گناهان ما را بر می‌دارد (کولسیان ۲: ۱۳-۱۴، عبرانیان ۱۰: ۱۷) و ما را پاک می‌سازد (عبرانیان ۹: ۱۴، ۲۲، اول یوحنا ۱: ۷-۹) و با مرگ عیسی بر صلیب، او ابلیس را شکست داد و کار او را تباه ساخت (یوحنا ۱۲: ۳۱، عبرانیان ۲: ۱۴-۱۵). بسیاری از مسیحیان بر این عقیده اند که عیسی مرض‌های ما را نیز بر صلیب بر خود گرفت؛ به این ترتیب، برای بدنهای ما شفا و برای روح‌های ما آزادی از ارواح شریر را به ارمغان آورد؛ (به اشعیا ۵۳: ۴-۵، متی ۸: ۱۶-۱۷، مرقس ۱: ۲۷ و به مقالۀ عمومی: «شفا و رهایی» مراجعه کنید). عیسی با قیام خود امکان قیام بدنی ما را فراهم ساخته و به ما حیات ابدی بخشیده است (یوحنا ۶: ۵۴-۵۸، ۱۱: ۲۵-۲۶، اول قرنتیان ۱۵: ۲۰-۲۲).
تمامی این برکات را عیسی با مرگ خود بر صلیب برای ما فراهم ساخت. اما عیسی کار دیگری نیز دارد که هنوز ادامه دارد. عیسی در روز پنطیکاست، روح‌القدس را فرستاد تا به کلیسا قدرت بخشد (یوحنا ۱۴: ۱۶-۱۷، ۱۵: ۲۶-۲۷، اعمال ۲: ۱-۴)؛ او هنوز هم روح‌القدس خود را می‌فرستد (به مرقس ۱: ۷-۸ و نیز مقاله عمومی: « تعمید روح‌القدس» مراجعه کنید). او وعده داده است که توسط روح‌القدس همواره همراه ما باشد (متی ۱۸: ۲۰، ۲۸: ۲۰، یوحنا ۱۴: ۱۶-۱۸). عیسی در آسمان برای ما شفاعت می‌کند و ما را مدد می‌رساند و برای ما دعا می‌کند (رومیان ۸: ۳۴، اول یوحنا ۲: ۱). عیسی همچنان «سر» کلیسا است (افسسیان ۵: ۲۳، کولسیان ۱: ۱۸) و نیز بر همه چیز حاکم است (متی ۲۸: ۱۸، افسسیان ۱: ۲۰-۲۲، فیلپیان ۲: ۹-۱۱).
بی نظیر بودن مسیح
عیسی مانند رهبران مذهبی دیگر یا بنیان گذران مذاهب دیگر نیست. بسیاری از شخصیت‌های مذهبی یا خدا انگاشته شده اند یا انسان، اما نه هر دو. آن شخصیت‌های مذهبی که انسان انگاشته شده اند، مرده اند و هیچکس ادعا نکرده که مجددا از مردگان برخاسته اند.
عیسی تجسم واقعی خدا است. برخی تصور می‌کنند که عیسی فقط یک تجسم از تجسم‌های متعدد خدا است، اما چنین نیست. خدای زنده حقیقی تنها یک مجسم داشته است که همانا عیسی مسیح بوده است. کسی که ادعا می‌کند تجسم حقیقی خدا است، باید یک زندگی کاملا انسانی داشته باشد، اما در عین حال، با زندگی خود نشان دهد که کاملا خدا است (رومیان ۱: ۳-۴). کسی که ادعا دارد تجسم حقیقی خدا است، باید در زندگی خود عاری از گناه باشد. تنها عیسی زندگی یی کاملا انسانی داشت و در عین حال، این زندگی را بدون گناه سپری کرد (عبرانیان ۴: ۱۵، اول پطرس ۲: ۲۲). افرادی که در طول تاریخ ادعا کرده اند که تجسم خدا هستند، از چنین خصائصی برخوردار نبودند.
عیسی واسطه‌ای حقیقی بین خدا و انسان است، زیرا او هم خدا و هم انسان است (عبرانیان ۹: ۱۵). عیسی برای اینکه کفاره انسانها باشد، باید انسان می‌بود (عبرانیان ۹: ۱۵). از سوی دیگر، حقیقتا باید خدا می‌بود (عبرانیان ۹: ۱۴). و عیسی حقیقتا باید انسان می‌بود تا به جای انسان بتواند شیطان را شکست دهد (عبرانیان ۲: ۱۴-۱۷)؛ و برای اینکه به اندازه کافی نیرومند باشد که شیطان و ارواح شریر را شکست دهد، باید خدا می‌بود (کولسیان ۱۵: ۲۶، مکاشفه ۱۹: ۱۱-۲۱).
عیسی فقط نقش یک راهنما را در طریق نجات ایفا نمی‌کند؛ او در واقع خودش این راه است (یوحنا ۱۴: ۶). عیسی نه تنها واعظی است که ما را تشویق می‌کند تا زندگی خدا پسندانه‌ای داشته باشیم، بلکه این قدرت را نیز به ما می‌دهد تا بتوانیم اینچنین زندگی کنیم. وی به ما قدرت می‌دهد تا عادل باشیم. عیسی توسط قدرت روح‌القدس به ما این آزادی را می‌دهد تا از اسارت گناه آزاد باشیم. عیسی نه تنها تعلیم صحیح را به ما می‌دهد، بلکه حیات ابدی نیز به ما می‌بخشد.
عیسی تنها طریق به سوی خدا است. «من راه و راستی و حیات هستم. هیچ کس نزد پدر جز به وسیلۀ من نمی‌اید» (یوحنا ۱۴: ۶). پطرس رسول نیز می‌فرماید: «و در هیچ کس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان ما باید نجات یابیم» (اعمال ۴: ۱۲).

۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

سخنان زیبای خداوندم مسیح

بارها از خود پرسیده ام چرا؟ چرا عاشق خداوندم مسیح هستم ؟ چرا هر لحظه به یادش شادم شوم؟

وقتی جملاتش را میخوانم، می فهمم که چرا دوستش دارم.

گزیده ای از سخنان خداوندم مسیح:

گمان مبرید که آمده ام تا

تورات موسی و نوشته های سایر انبیاء را منسوخ کنم ؛

من آمده ام آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم.

هر که احکام خدا را اطاعت نماید

و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند ،

در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود.

او (خدا) آفتاب خود را بر همه می تاباند ؛

چه بر خوبان ، چه بر بدان ،

باران خود را نیز بر نیکوکاران و ظالمان می باراند.

از کسی ایراد نگیرید تا از شما نیز ایراد نگیرند.

زیرا هر طور که با دیگران رفتار کنید ،

همانگونه با شما رفتار خواهند کرد.

چرا پر کاه را در چشم برادرت می بینی ،

اما تیر چوب را در چشم خودت نمی بینی؟

چگونه جرأت می کنی بگویی :

اجازه بده پر کاه را از چشمت در آورم ،

در حالی که خودت چوبی در چشم داری؟

بخواهید تا به شما داده شود ، بجویید تا بیابید ،

در بزنید تا به روی شما باز شود ،

زیرا هر که

چیزی بخواهد ، به دست خواهد آورد ،

و هر که بجوید ، خواهد یافت .

کافی است در بزنید که در به رویتان باز می شود.

آنچه می خواهید دیگران برای شما بکنند ،

شما همان را برای آنها بکنید.

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

نمونه‌هایی‌ از وحشتناکترین جفاها در قرون اولیه مسیحیت

مسیحیان در قرون اولیه مسیحیت به خصوص در زمان امپراطوری روم به خاطر اعتراف به ایمانشان بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. به خاطر پافشاری بر اعتقادات مذهبی‌شان تا سرحد مرگ شکنجه شدند. ( بسیاری از این مرگ ها برای افراد دیگر الهام بخش بود و به شهرت مذهب کاتولیک افزود، اگرچه تعدادی از این داستانها سندیت تاریخی نداشته و شاید افسانه ای بیش نباشند )


قدیس هیپولیتوس : با اسب بدنش را دو نیم کردند
روز عید او : 13 آگوست ( 30 آگوست در شرق )




قدیسی به نام هیپولیتوس در اصل «شهیدنمایی» متعلق به قرن سوم در روم بود. اسم او در «افسانه طلایی» مطرح شد؛ طبق این افسانه او سربازی بود که در شکنجه کردن و آزار و اذیت قدیس لاورنس شرکت داشت، اما بعدها به خاطر همین قدیس دین خود را تغییر داده و به مسیحیت گروید. به همین خاطر او را محکوم کرده و بدنش را به اسبها بسته و با کشیدن به کمک اسبها بدنش را تکه تکه کردند.



قدیس ایگناتیوس از آنتیوچ : او را محکوم کرده که در کلوسئوم توسط شیرها خورده شود
روز عید او : 1 فوریه




ایگناتیوس از آنتیوچ مشهور به تئوفوروس که در زبان یونانی به معنی «خدمتکار خداوند» می‌باشد به احتمال زیاد مرید و پیرو سنت جان نویسنده انجیل بوده است او موفق به کسب کردن مقام اسقفی آنتیوچ شد و به مدت چهل سال این مقام را حفظ کرد. در عین حال هم به هر طریقی سعی می‌کرد خودش را به عنوان یک کشیش و روحانی نمونه به اثبات برساند و بالاخره زمان حکومت تراژان امپراطور قانونی وضع کرد که طی آن افراد مسیحی اگر به طور رسمی‌ گزارش می‌شد، به مرگ محکوم می‌شدند. البته امپراطور مرد رئوفی بود، منتها به خاطر قدرشناسی‌اش به خدایان غیرمسیحی که پیروزی‌هایش در داسیانس و سیتیانس را مدیون آنها می‌دانست، اجازه مرگ مسیحیانی که به طور آشکارا به الوهیت این خداها اعتراف نمی‌کردند را صادر می‌کرد.


طبق این افسانه تراژان دستور مرگ ایگنیاتوس را صادر کرد. بنابراین او دستگیر و به روم فرستاده شد؛ در آنجا هم کلوسئوم را پر از حیوانات وحشی کرده بودند. او در 20 دسامبر روز آخر بازیها و قبل از اینکه نامه امپراطور به مامور اجرایی برسد، به کلوسئوم رسید و با دستور مامور اجرایی زندانبان با عجله به کلوسئوم رفته و شیرهای درنده را آزاد کرد، این حیوانات هم بلافاصله ایگنیاتوس را دریده و کشتند.


سنت لاورنس : او را به سیخ کشیده و زنده زنده کباب کردند
روز عید او : 10 آگوست




سنت لاورنس یکی از هفت خادم مشهور کلیساهای قرون اولیه مسیحیت بود. 6 خادم دیگر همه توسط امپراطور والریان در 16 آگوست 258 دستگیر و به کام مرگ فرستاده شده بودند. در آن زمان هم سرکوب و فشار بر روی مسیحیان خیلی شدید بود، تعداد زیادی از آنها یا به روم فرار کرده و یا مرده بودند.


بایگان ها و کتابدار ها تصور می کردند که لاورنس لیست تمام اعضای کلیسا و نیز جایگاه تمام گنجینه‌های پنهانی افسانه طلایی متعلق به واتیکان را می‌داند. سربازان امپراطور والریان او را دستگیر کرده و بهش گفتند که تمام ثروت کلیسا را رو کند! و به او فقط دو روز مهلت دادند تا تمام گنجها را به ساختمان امپراطوری بیاورد. لاورنس هم تمام مسیحیان مریض، یتیم و یا معلول را در روز موعد نظر جمع کرده و به کاخ امپراطوری برد و به امپراطور که مات و مبهوت مانده بود گفت: «اینها گنجینه‌های کلیسا هستند»

طبق این روایت برای تلافی این گستاخی لاورنس را به سیخ کشیده و در مکان باسیلیکا دی سان لورنزو در روم به آرامی‌ روی آتش کباب کردند، به این امید که شاید او به طور علنی از مذهبش دست کشیده و اسامی ‌مسیحیان ثروتمند را فاش کند. به خاطر این اتفاق اغلب برای زنده کردن یاد و خاطره لاورنس و یادآوری رفتار فاجعه آمیزی که بر او گذشت از نماد سیخ کباب پزی استفاده می‌کنند.


اگرچه در واقع سر قدیسن لاورنس را از بدنش جدا کردند و او کباب نشد، اما به هر جهت افسانه‌های مربوط به پخته شدن قوی تر از واقعیت امر بود. به همین خاطر سنت لاورنس را فرشته حامی غذاها می‌دانند. داستان مشهور دیگری هم هست که می‌گوید لاورنس در آرزوی این بود که مسیحیت را در بهشت به آغوش بگیرد و به خاطر همین از درد ناشی از سوختگی گله نمی‌کرد و انقدر شجاعت داشت که به مامورین می‌گفت: «من را برگردانید، این سمتم خوب پخت!!»


شجاعت و بزرگی سنت لاورنس و بسیاری از مسیحیان دیگر باعث شد ارزش و منزلت مذهب مسیحیت در روم زیاد شده و بعد از مرگ لاورنس، عده بسیار زیادی به مسیحیت گرویدند.


قدیسه آگاتا از سیسیلی : سینه‌های او را بریدند!
روز عید او : 5 فوریه ( او را در مقام قدیسه حامی‌ بیماران سرطان سینه گرامی‌ می‌دارند )




قدیس آگاتا فرشته حامی گوام دختر یکی از خانواده های سرشناس و با زیبایی فوق‌لعاده بود که سناتوری به اسم کوانتیانوس عاشقش شده بود و مدام تعقیبش می‌کرد. در نهایت دختر جوان پیشنهادهای او را رد می‌کرد و وقتی که سناتور دید تمام تلاشهایش در راه اغفال کردن این دختر با اعتقادهای مسیحی آگاتا در تضاد است، او را زن شیطانی خواند. سپس کوانتیانوس او را مورد شکنجه و آزار و اذیت وحشتناک و مختلفی قرار داد. یکی از آنها و البته وحشتناک‌ ترینشان این بود که دستور بریدن سینه‌های او را صادر کرد. او تبدیل به شخصیت ویژه قدیسهای قرون وسطی شد. باوجود این گفته شده که آگاتا با تصویر سنت پیتر که به طرز معجزه آسایی او را بهبود بخشید آرام می‌گرفت. ولی بالاخره عاشق تحقیر شده او را محکوم به مرگ به روش سوزاندن در آتش کرد.


باوجود این به خاطر یک زمین لرزه اسرارآمیز او از مرگ نجات پیدا کرد و بعدها به دلیل ظلم‌ها و بدرفتاری‌هایی که در زندان با او می‌شد جان سپرد.


قدیس بارتولومئو : زنده زنده پوستش را کندند




یکی از حواریون مسیح، بارتولومئو را بیشتر با نام ناتانائیل حواری مسیح می‌شناسند. البته شهرت او کمتر با فعالیتهای او به عنوان یک حواری ارتباط دارد و بیشتر این شهرت به به انجیل جان که در مورد اولین ملاقات ناتانائیل با مسیح است مربوط می‌شود. بعد از رستاخیز مسیح می‌گفتند که او قبلا در هند و ارمنستان سخنرانی کرده بوده و در روایاتی هم گفته شده که به خاطر امتناع کردن از پرستش خدایان او را زنده زنده پوست کنده و سر و ته به صلیب کشیدند. این نوع شکنجه باعث شد او را به عنوان قدیس حامی ‌دباغان برگزینند.


میکل آنژ هم در نقاشی «داوری واپسین» قدیس بارتولومئو را با پوستهای آویزان شده از بازوهایش نشان داده است.


پاپ سنت کلمنت : او را به لنگر بسته و به دریا پرتاب کردند
روز عید او : 23 نوامبر




در مورد زندگی سنت کلمنت اطلاعات خیلی کمی ‌در دسترس است ( 92 تا 101 بعد از میلاد ) طبق لیست قدیمی‌ترین اسقف‌ها‌ی روم او سومین وارث کلیسای سنت پیتر روم بود. او در سال 96 بعد از میلاد نامه‌ای به اسم کلیسای روم برای کورنتیان به خاطر برخورد کردن با آسیب‌ها‌ و خرابیهای کلیسای کورنت نوشت. این نامه اولین نمونه عینی نامه نگاری کلیسای روم محسوب می‌شد و بسیار مورد ستایش واقع شد، چرا که در قرن دوم این نامه همراه با کتابهای مقدس به طور علنی در کورنت خوانده شد.


سنت کلمنت قبل از اینکه به دستور امپراطور تراژان به شبه جزیره کریمه تبعید شود، تعدادی از شهروندان عالی رتبه آن منطقه را به کیش مسیحیت دعوت کرد. در تبعید هم به فیض معجزه‌ها‌ توانست هزاران نفر را به مسیحیت دعوت کند. بعد از این واقعه بود که که تراژان دستور داد کلمنت را با یک لنگر آهنی در دریا و به کام مرگ بیندازند.


در حدود سال 868 پس از میلاد سن کیریل تعدادی استخوان انسان همراه با یک لنگر پیدا کرد و اعتقاد داشت این استخوانها متلعق به سنت کلمنت هستند. پس آنها را به رم برده تا در باسیلیکای سنت کلمنت در کنار استخوانهای سنت ایگناتیوس قرار دهد.


قدیسه اگنس اهل روم : او را به یک فاحشه خانه فرستاده و بعد دستور سوزاندنش را صادر کردند
روز عید او : 21 ژوئیه




او را با نام قدیسه اینس ( یا سانتا اینز ) هم می‌شناسند، قدیسه اگنس عضو یکی از خانواده‌ها‌ی اشرافی روم در سال 291 به دنیا آمد و در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. او در سن 12 سالگی دوره امپراطوری روم شرقی امپراطور دیوکلتیان در 20 ژوئیه سال 304 شهید شد. پدر و مادرش کافر و بت‌پرست بودند، اما او از دایه و پرستارش که خیلی بهش نزدیک بود در مورد مسیح و انجیل شنیده بود.


فوکوس پسر سمپریونیوس یکی از حکمرانان رومی‌الاصل از عاشقان ثروتمند اگنس بود. او هدایای گران قیمت مثل جواهرات برای اگنس می‌خرید. اما اگنش اظهار عشق او را رد کرده و می‌گفت : «من همسر فرد محبوبی هستم بسیار بزرگتر و قدرتمندتر از تو.»

فوکوس تحقیر شده بعدها فهمید که اگنس مسیحی شده و این موضوع را به اطلاع پدرش رساند. سمپریونیوس در مورد کیش و مذهب اگنس از او سئوال کرد و اگنس خیلی راحت و علنا به ایمانش به مسیح اعتراف کرد. پس دستور داد که اگنس را به معبد وستا برده تا او برای خدایان قربانی بدهد، اما اگنس سرسختانه با هرگونه سازش با خدایان پیش از مسیحیت مخالفت کرد.


و در آخر تهدید به مرگ هم روی او تاثیر نگذاشت (ب رخی منابع می‌گویند که قانون روم در آن زمان اجازه اعدام دختران باکره را صادر نمی‌کرد ) بنابراین به جای این کار باید عفت و پاکدامنی او مورد تهدید قرار می‌گرفت. به همین دلیل اگنس را برهنه کرده و به زور به خیابانها کشانده و به فاحشه خانه بردند. در همین حین در حالیکه اگنس در حال دعا خواندن بود به طرز معجزه آسایی موهایش شروع به بلند شدن کرده و مثل محافظی برای نجابتش تمام بدنش را پوشاند. طبق این افسانه او در فاحشه خانه هم ترتیبی داد که باکره باقی بماند.


بعد از این جریان او را به جرم فاحشه بودن دستگیر کرده و دست بسته برای سوزاندن به سمت چوبه دار بردند، ولی پشته‌ها‌ی چوب آتش نمی‌گرفت و پس از آن جلاد شمشیرش را بیرون کشیده و سر او را از تنش جدا کرد ( یا در گلوی وی فرو برد ). به خاطر اینکه اگنس هم بسیار جوان و هم معصوم بود، این اتفاق حتی مردم بت پرست تشنه به خون حاضر در جمعیت را هم شگفت زده کرد. بنابراین مرگ او موج جدید از همدلی و همفکری بین مسیحیان به وجود آورد و نیز باعث شد تعداد زیادی به دین مسیحیت ایمان بیاورند.


قدیس سباستین : او دو بار شهید شد




قدیسهای بسیار کمی ‌در طول تاریخ مانند قدیس سباستین دارای قدرت و نیروی فوق‌العاده بودند که حتی در تخیل هنرمندان نیز نمی‌گنجد. او مامور اجرایی ارتش امپراطوری روم و نیز فرمانده نیروهای امنیتی تحت نظر امپراتور دیوکلتیان در قرن سوم بعد از میلاد بود. در دوره‌ای که امپراطور مسیحیان را شکنجه می‌داد، سباستین زندانیان مسیحی را دلداری داده و با استفاده از موضوع زندان سربازان و یکی از حاکمین را به دین مسیحیت دعوت کرد. بعد از مشخص شدن خیانت او دیوکلتیان به تیراندازان دستور داد به سویش تیر پرتاب کنند. اما او از این حادثه جان سالم به درد برد و بعد از بهبود یافتن دوباره به سوی دیوکلتیان که دستور مرگش را صادر کرده بازگشت تا موعظه اش کند. او بعدا سال 288 بعد از میلاد در روم شکنجه و به شهادت رسید.


چون سباستین خودش فکر می‌کرد که با همان تیرها کشته شده و وجود خارجی ندارد و بعدها که دوباره توسط همان امپراطوری که دستور تیراندازی به او را صادر کرده بود کشته شد، بعضی اوقات می‌گویند که قدیس سباستین دو بار به شهادت رسیده است.


قدیسه کاترین : دستور داده شد که بدنش را با چرخ خرد و متلاشی کنند
روز عید او : 25 نوامبر




قدیسه کاترین اهل اسکندریه دختر کوستوس حاکم اسکندریه بود. او بعد از اینکه چیزهایی در مورد مسیحیت و غسل تعمید شنید تصمیم گرفت مسیحی شود. گفته شده که او امپراطور روم یعنی ماکسنتیوس امپراطور آن دوره را ملاقات کرده و سعی داشت که او را متقاعد کند که در کارهایش و آزار و اذیت کردن مسیحیان اشتباه رفتار می‌کند.


او در دعوت کردن همسر امپراطور به دین مسیحیت موفق شد و باعث شد تعداد زیادی از مردان عاقلی که امپراطور برای بحث کردن با او فرستاده بود به دین مسیحیت ایمان بیاورند، که بعدا تمام آن مردان نیز به شهادت رسیدند. منتها بعد از اینکه امپراطور احساس کرد در بحث و مجادله با کاترین شکست خورده او را به زندان انداخت و وقتی هم دید مردم برای دیدن او می‌آیند دستور داد با چرخهای کشنده او را بکشند. ( این چرخ همانطوری که انتظار می‌رفت چرخ یک گاری بزرگ چوبی با پره‌ها‌ی زیاد شعاعی بود، اما همیشه از یک چرخ استفاده نمی‌شد. در برخی موارد فرد محکوم را به زیر چرخ انداخته و بعد با یک چماق یا گزر آهنی او را مجروح می‌کردند و نیز شکافهایی در چرخ وجود داشت که به چماق امکان عبور و حرکت می‌داد ). در افسانه ای گفته شده که چرخ به محض تماس پیدا کردن با بدن او شکست و بنابراین او را گردن زدند.


با همه این احوال به دلیل کم بودن اطلاعات تاریخی، شواهد خیلی کمی‌ برای تایید کردن چنین افسانه‌ها‌یی وجود دارد.


قدیسه سیمفوروسا : او را به رودخانه انداخته و بعد 7 فرزندش را کشتند
روز عید او : 18 جولای




سیمفوروسا بیوه ژتولیوس و مادر 7 فرزند در تیبور زندگی می‌کرد. وقتی که امپراطور‌ ها‌دریان ساختن کاخ باشکوهش در تیبور را تمام کرد و تصمیم به پیشکش کردن قربانی گرفت، این جواب را از خدایان دریافت کرد : «زن بیوه سیمفوروسا و پسرهایش با کمک گرفتن از خدایشان مایه آزار و اذیت ما شده‌اند. اگر او و پسرهایش را قربانی کنی، ما بهت قول می‌دهیم که تمام چیزهایی که می‌خواهی را بهت بدهیم.»


پس وقتی تلاشهای امپراطور برای راضی کردن سیمفوروسا و پسرهایش برای قربانی شدن در پیشگاه خدایان به ثمر نرسید، دستور داد که او را به معبد هرکول آورده و بعد از شکنجه‌ها‌ی فراوان و با بستن یک تخته سنگ به گردنش او را به رودخانه انداختند. روز بعد امپراطور 7 پسرش را احضار کرده و دستور داد که آنها را به هفت تیرکی که دور معبد هرکول برای آنها افراشته بود بستند. پس هر کدام از آنها را به نوعی آزار داده و به قتل رساند.

گلوی کریسینس، سینه ژولیان و قلب نمسیوس را شکافتند. پریمیتیووس از ناحیه ناف، ژاستینوس از ناحیه کمر و استراکتیوس ( استاکتیوس ) از ناحیه پهلو مورد آسیب و جراحت واقع شده و بدن ایوجنیوس را از بالا به پایین شکافته و به دو نیم کردند. و در آخر هم اجساد آنها را در یک گودال یا خندق عمیق انداختند.