۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

واژگان مسیحی (۳)


ایمان


واژۀ ایمان در عهدعتیق با واژگان دیگری از جمله توکل، اعتماد و امید مترادف شده‌ است. عهدعتیق همچون عهدجدید مبنای رابطه با خدا را تکیه و اعتماد بر او می‌داند (مزمور ۳۷‌:۳، ۲۶‌:۱ و امثال ۳‌‌:۵‏‏). تکیه و اعتماد بر همۀ منابع خارج از خدا در عهدعتیق نکوهیده شده ‌است (امثال ۲۸‌:۲۶‏، حزقیال ۳۳‌:۱۳‏، هوشع ۱۰‌:‏۱۳، اشعیا ۴۲‌:۱۷). ارمیای نبی اعتماد بر بشر را به‌عنوان منبع امنیت به‌شدت محکوم می‌کند (ارمیا ۱۷‌:۱۵). مردان خدا در عهدعتیق اعتماد خود را نه بر خدایان، توانایی خود و یا قدرت صاحب‌منصبان می‌نهادند بلکه تنها بر خدا توکل می‌کردند و او را "صخره"، "قلعه"، "سپر" و "قوت نجات خود" قلمداد می‌کردند. در این راستا، ابراهیم از جایگاه ویژه‌ای در مقام ایمان برای یهودیان برخوردار است. او با اعتماد و توکل مثال‌زدنی خود نزد خدا پارسا شمرده شد (پیدایش ۱۵‌:۶) به‌گونه‌ای که نویسندگان عهدجدید به شرح و بسط ایمان ابراهیم پرداختند.
در عهدجدید، ایمان از جایگاه کلیدی برخوردار است. واژۀ یونانی ایمان Pistis و فعل آن Pisteuō، بیش از ۲۴۰ بار وPistos صفت آن ۶۷ بار در سراسر عهدجدید به‌کار رفته‌اند. ایمان در عهدجدید به‏‌طور خاص معطوف به عمل نجات‌بخش خدا در عیسی‌ مسیح است (یوحنا ۳‌:۱۶ و اعمال رسولان ۱۶‌:۳۰). ایمان تنها پذیرش یک‌سری حقایق پیرامون خدا نیست، بلکه اعتماد و تسلیم قلبی به مکاشفۀ خدا در عیسی ‌مسیح است. ایمان در عهدجدید حالتی استمراری دارد به بیان دیگر شخص باید دائماً در وضعیت اعتماد و اتکا به خدا باشد. یکی دیگر از مفاهیم زیبای ایمان، بُعد جمعی و گروهی آن است. قوم خدا با یکدیگر عامل مولد ایمانند. در عهدجدید هر جا که خدا به میدان آمده، ایمان نقشی کلیدی را ایفا نموده‌ است. ایمان مجرای شفای الهی، اخراج دیوها، آمرزش گناهان، ریزش روح‌القدس، آغاز مأموریت کلیسا و معیار پذیرش در حضور خداست.
نویسندۀ رسالۀ عبرانیان در باب ۱۱ قهرمانان ایمانی را به تصویر می‌کشد که علیرغم رنج و جفا به وفاداری خود ادامه دادند. یعقوب نیز به نفی ایمانی می‌‌پردازد که هیچ ارتباطی با زندگی و اعمال ما ندارد (یعقوب ۲‌:۲۴).
بدون شک ایمان یکی از مهم‌ترین مفاهیم کتاب‌مقدس است. ایمان پرشی بدون قید و شرط به آغوش رحمت خداست. پرشی که در خلاء صورت نمی‌گیرد. پرشی که تاریخ گواه آن است که خدای تاریخ هرگز وفاداران خود را از آغوش گرمش محروم ننموده ‌است.


عدالت یا پارسایی؟


کلمه‌ای که در ترجمۀ کتاب‌مقدس قدیمی فارسی "عدالت"، در ترجمۀ انجیل شریف "نیکی مطلق" و در ترجمۀ هزارۀ نو "پارسایی" ترجمه شده است، برگردان واژۀ عبری sedeq “صِدِق" در عهدعتیق و واژۀ یونانی dikaiosynei "دیکایوسونِی" در عهدجدید است. صفت فاعلی همین کلمه در ترجمه‌های نامبرده به ترتیب "عادل"، "نیک مطلق" و "پارسا" ترجمه شده است. کلمۀ "صِدِق" احتمالاً از ریشۀ عربی به‌معنی "مستقیم بودن" است و در نتیجه، مفهوم انطباق با یک مقیاس یا معیار را القاء می‌کند. اما این کلمه و مشتقات آن در کاربرد کتاب‌مقدسی معنای بسیار غنی‌تری دارد.
یکی از اجزاء تشکیل‌دهندۀ معنای "صِدِق"، مفهوم "رابطه" است. "صِدِق" یعنی انطباق با معیاری که بر رابطۀ بین دو طرف حاکم است، خواه رابطۀ بین انسان با انسان، خواه رابطۀ انسان با خدا. پس هرگاه در عهدعتیق کلمۀ صِدِق (عدالت-پارسایی) در مورد انسان به‌کار رفته و به رابطۀ او با خدا اشاره دارد، مقصود زندگی مطابق معیاری است که بر رابطه و عهد خدا با قومش حاکم است. این معیار همانا مکاشفۀ ارادۀ خدا در تورات یا شریعت بود.
هرگاه همین کلمه در مورد خدا به‌کار رفته، مقصود این است که یهوه خدای کتاب‌مقدس هرگز بوالهوسانه عمل نمی‌کند، بلکه همیشه به عهد خویش با قوم خود وفادار است و مطابق معیاری که خود برای رابطۀ فوق مقرر کرده است عمل می‌کند. یکی از تعهدات خدا در این عهد، حمایت از قوم به‌هنگام ضعف، خطر و یا حملۀ دشمنان بود. از همین رو کلمۀ "صِدِق" در بسیاری از موارد کاربردش در مورد خدا حاوی مفهوم دخالت و عمل نجات‌بخش او نسبت به قوم نیز هست. و این حتی در مورد زمانی که رابطۀ قوم با خود خدا به سبب گناه و عهدشکنی تیره می‌شود، صادق است. "صَدیق" بودن یهوه بدین معناست که او در جهت اصلاح، شفا و تجدید رابطۀ قوم با خود اقدام می‌کند.
همۀ این مفاهیم در مورد معادل یونانی کلمۀ "صِدِق" در عهدجدید، یعنی "دیکایوسونی"، نیز صادق است، با این تفاوت که در عهدجدید معیاری که بر رابطۀ قوم با خدا حاکم است نه انجام شریعت موسی، بلکه ایمان به مسیح و پیروی از اوست. بنا بر این، چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید، وقتی "صِدِق" یا "دیکایوسونی"، دربارۀ انسان به‌کار می‌رود، مقصود داشتن رابطۀ درست با خدا و زندگی مطابق معیاری است که خدا برای این رابطه تعیین کرده است. "صَدیق" یا "دیکایوس" کسی است که در رابطۀ درست با خدا بسر می‌برد و مطابق معیار حاکم بر این رابطه زندگی می‌کند. بنا بر عهدجدید، خصوصاً رسالات پولس، خدا کسانی را که مطابق معیار اعمال شریعت "دیکایوس" (عادل/پارسا) نیستند، "دیکایوس" می‌شمارد.
آشکار است که کلمۀ "عدالت" و "عادل" که در ترجمۀ قدیمی فارسی برای بیان این مفهوم به‌کار رفته، معنای درست را القاء نمی‌کند. کلمۀ "عادل" هرچند در ریشه حاوی مفهوم "راست" و "درست" نیز هست، در فارسی امروزی به‌معنی "دادگر" و "با انصاف" به‌کار می‌رود و صفت قاضی یا پادشاه است، نه افراد معمولی.
این با معنی کلمات فوق فاصلۀ زیادی دارد. هرچند مؤمنان قدیم‌الایمان که با کتاب‌مقدس قدیمی بزرگ شده و در کلیساها تعلیم گرفته‌اند، معنای خاص کتاب‌مقدسی را از کلمات فوق درک می‌کنند، برای نسل نوین فارسی‌زبانان مسیحی که ترجمۀ قدیمی را دشوار می‌یابند و با زبان و فرهنگ قدیمی‌تر کلیسا آشنا نیستند، کلمات "عادل" و "عدالت" به‌هیچ وجه معنی صحیح را القاء نمی‌کند. کلمۀ "نیکی مطلق" هم که در انجیل شریف به‌کار رفته، ساختگی است و می‌تواند کج‌فهمی به‌بار آورد.
از همین رو در ترجمۀ هزارۀ نو کوشش به‌عمل آمد واژه‌های مناسبی جایگزین شود. یک واژۀ ممکن، "صالح" بود که معادل بسیار خوبی برای "صدیق" (عادل/پارسا) است، ولی در آن صورت، معادلی برای "صِدِق" (عدالت/پارسایی) نمی‌داشتیم. معادل ممکن دیگر، "درستکاری" و "درستکار" بود. اما این‌ها به‌دلیل تأکید بیش از حد بر عمل همیشه و همه جا مناسب نبودند.
پس از بررسی بسیار، از دو واژۀ "پارسایی" و "پارسا" که از نظر حوزۀ معنایی به واژه‌های مورد نظر ما بسیار نزدیک‌اند سود جستیم. فرهنگ معین "پارسا" را چنین معنا کرده است: «آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد؛ پرهیزکار، پاکدامن، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس.» به‌جرأت می‌توان گفت که "پارسایی" و "پارسا" معادل‌های نزدیکی برای واژه‌های مورد نظر در کتاب‌مقدس هستند. تنها ضعف آن‌ها نو بودن و نامأنوس بودن‌شان است که با استفادۀ هر چه بیشتر از میان خواهد رفت. ضعف دیگر آن است که نمی‌توان آن‌ها را در مورد خود خدا به‌کار برد. ولی همخوانی در این مورد چندان ضرورت ندارد و می‏‌توان از کلمات مناسب دیگر در مورد خدا سود جست. امید داریم با تشویق و استفادۀ هر چه بیشتر مسیحیان فارسی‌زبان خصوصاً رهبران کلیساها، دو واژۀ زیبای "پارسا" و "پارسایی" با گذشت زمان جای خود را در واژگان مسیحی بیابند و این گنجینه را غنا و زیبایی هرچه بیشتر بخشند.


صلیب


در عهدعتیق مجازات مرگ سنگسار بود اما گاه اجساد بر درختی باقی می‌ماندند تا برای متخلفین هشداری جدی باشد (یوشع ۱۰:‏۲۶ ، تثنیه ۲۱:‏۲۲-‏‏‏۲۳). یهودیان مرگ این اشخاص را به مثابۀ لعنت خدا بر زندگیشان می‌انگاشتند (غلاطیان ۳:‏۱۳) و جسد آنها می‌بایست پیش از غروب شب مدفون می‌شد (یوحنا ۱۹‏‌:۳۱). صلیب عیسی مطابق اشارات عهدجدید یادآور همان درختی است که در عهدعتیق سمبل لعنت و حقارت بود (اعمال ۵:‏۳۰، ۱۰:‏۳۹، اول پطرس ۲:‏۲۴).
تاریخ گواه آن است که فینیقی‌ها و کارتاژها مجازات اعدام با صلیب را گاه اعمال می‌کردند اما این رومیان بودند که کاربرد گستردۀ آن را باب کردند. تنها بردگان و بدترین جنایتکاران به صلیب کشیده می‌شدند. مطابق سنت مسیحی، پطرس، رسول عیسی مسیح به شکل وارونه مصلوب شد که این واقعه با شواهد تاریخی دیگر همخوانی دارد.
رومیان به سه شکل دار (صلیب) به پا می‌کردند. یکی T شکل است که برخی بر این باورند که سمبل یکی از خدایان بنام تموز است. دیگری X شکل است که برخی از حواریون مسیح را بر آن مصلوب کردند. اما نوع متداول آن شکل است که گزارشات اناجیل با آن مطابقت دارد (متی ۲۷:‏۳۷، مرقس ۱۵:‏۲۶، لوقا ۲۳:‏۳۸ و یوحنا ۱۹:‏۱۹-‏‏‏۲۲).
در آن روزگار پس از آن که اتهام مجرم ثابت می‌شد، ابتدا او را به‌شدت شلاق می‌زدند. نوع شلاق و سنگینی ضربات به‌گونه‌ای بود که مجرم تا آستانۀ مرگ پیش می‌رفت. سپس او را مجبور می‌کردند که همانند یک برده صلیب خود را تا محل اعدام که همیشه خارج از شهر بود حمل کند و جرم او را نیز در این سفر دردناک با صدای بلند اعلام می‌کردند و همچنین به‌صورت مکتوب به همگان نشان می‌دادند. مرگ صلیب نتیجۀ درد و رنج تدریجی بود. گاه برای تسریع مرگ مجرمان، پاهای آنها را می‌شکستند (دو دزدی که با مسیح مصلوب شدند) اما این امر دربارۀ مسیح رخ نداد زیرا که او پیشتر جان داده بود. اما برای کسب اطمینان از مرگ و برای اینکه بتوانند مطابق سنت یهود جسد را قبل از سبت دفن کنند، نیزه‌ای در پهلوی او فرو کردند (یوحنا ۱۹:‏۳۱ به بعد).
بدون شک مجازات اعدام با صلیب در زمرۀ دردناک‌ترین مرگ‌هایی است که به‌تصویر در می‌آید. اما اناجیل گزارش مفصلی از آن ارائه نمی‌دهند و تنها به این عبارت «او را مصلوب کردند»، بسنده می‌کنند. مطابق انجیل متی ۲۷:‏۳۴ مسیح از نوشیدن مایعی که قدری از درد او را می‌کاست پرهیز کرد چرا که می‌خواست هشیاری خود را تا به لحظۀ مرگ حفظ کند. همین امر او را کمک کرد تا به دزدی که با او مصلوب شده بود تسلی بخشد و همچنین آن هفت گفتار پایانی را بر صلیب بیان کند.
نویسندگان عهدجدید نه از منظر باستان‌شناسی و یا تاریخی بلکه از نقطه نظر درک الهیاتی و نجات‌شناسانه به صلیب علاقه نشان می‌دهند. به‌صورت خلاصه صلیب را می‌توان انجیل نجات دانست زیرا که عیسی مسیح برای گناهان ما جان داد. صلیب عامل آشتی خدا با بشرست (دوم قرنتیان ۵:‏۱۹). ایدۀ برقراری صلح و آشتی‌ای که تمام کائنات را در بر می‌گیرد در رسالات افسسیان و کولسیان به‌چشم می‌خورد. صلیب دیوارهای جدایی نژادی و فرهنگی را از میان برمی‌دارد (افسسیان ۲:‏۱۴-‏‏‏۱۶). صلیب همچنین سمبل اتحاد ما با مسیح است (دوم قرنتیان ۵:‏۱۴)، اتحادی که همۀ ابعاد زندگی ما را در بر می‌گیرد. صلیب برای مؤمنان به مسیح طریق زندگی است.


اَبّا


..."اَبّا" واژه‌ای است آرامی، با حالتی تأکیدی، به معنی "پدر". این کلمه وارد زبان عبری شد و در تلمود بابلی مکرراً به‌کار رفت. در تلمود بابلی از این کلمه برای مخاطب قرار دادن پدر توسط فرزندش و نیز ربی‌ها استفاده شده است. این کلمه حالتی گرم و صمیمی را انتقال می‌داد و نیز حاکی از احترام فرزند به پدرش بود؛ اما در محافل یهودی، هیچ‌گاه برای مخاطب قرار دادن خدای متعال به‌کار نمی‌رفت.
در عهدجدید، این کلمه سه‌بار به‌کار رفته است، و در یونانی عیناً حرف نویسی شده است؛ در هر سه مورد، حالتی ندایی دارد برای خطاب خدا، و معادل یونانی‌اش نیز در کنارش آمده است ("اَبّا - پدر" - مرقس ۱۴:‏۳۶؛ رومیان ۸:‏۱۵؛ غلاطیان ۴:‏۶).
به‌نظر می‌رسد که این اصطلاح دو کلمه‌ای در کلیساهای یونانی زبان متداول بوده است و احتمالاً در آیین‌های نیایشی به‌کار می‌رفته است. (دعای ربانی در شکل آرامی‌اش احتمالاً با "اَبّا" آغاز می‌شده است).
این کلمه را قاعدتاً عیسی برای نخستین‌بار برای خدا به‌کار برد و به شاگردانش نیز اجازه داد که چنین کنند. پولس در کاربرد آن نمادی از فرزندخواندگی مسیحیان در مقام پسران خدا و برخورداری از روح‌القدس را می‌بیند.


شادی


شادی چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید معرف وضعیتی است فراتر از عواطف صرف که در آن خداوند سرچشمۀ همۀ نیکویی‌ها و خوشی‌ها قلمداد می‌شود (مزمور ۱۶:‏۱۱، فیلیپیان ۴:‏۴ و رومیان ۱۵:‏۱۳). به یک معنا، شادی توشۀ زندگی مسیحی بر زمین (اول پطرس ۱:‏۸) و همچنین به یاد آورندۀ کیفیت حیات جاودانی است که شخص مسیحی در پادشاهی خدا از آن برخوردار خواهد بود (مکاشفه ۱۹:‏۷).
در عهدعتیق شادی با کل حیات ملی و مذهبی قوم اسرائیل ارتباط داشت. آن هنگام که قوم در رابطۀ مبتنی به عهد خود با یهوه بسر می‌بردند، شادی جزء لاینفک زندگی آنها بود. جشن‌ها و اعیاد گوناگون همگی گواه آن بودند که زیستن با یهوه سرشار از شادی و طراوت است. به‌قول مزمورنگار خوشا به‌حال آنانی که یهوه خدای ایشان است.
شادی تمامی ابعاد حیات قوم اسرائیل را در بر می‌گرفت، چه آن هنگام که برای عبادت به معبد می‌رفتند (مزمور ۴۲:‏۴، مزمور ۸۱:‏۱-۳) و چه زمانی که به شکلی خودجوش شادی خود را ابراز می‌کردند (مزمور ۸:‏۱۶). باید اذعان داشت که در یهودیت متأخرتر، (منظور نزدیک به تجسم خدا در مسیح) شادی در پرتو وقایع روزهای آخر تعریف می‌شد.
در عهدجدید و به‌خصوص در اناجیل هم‌نظر، شادی ثمرۀ اعلان آغاز پادشاهی خداست. در بدو تولد عیسی مسیح (لوقا ۲:‏۱۰) و همچنین ورود مظفرانۀ او به اورشلیم (مرقس ۱۱:‏۹ به بعد، لوقا ۱۹:‏۳۷) و همچنین پس از رستاخیز مسیح (متی ۲۸:‏۸)، شادی کیفیتی لاینقطع است که در سرتاسر خدمت مسیح که همانا منادی پادشاهی خدا بود دیده می‌شود. در انجیل یوحنا، عیسی شادی خود را به دیگران ارزانی می‌دارد (یوحنا ۱۱:‏۱۵ و ۲۴:‏۱۶). در اعمال رسولان، شادی خصلت بارز کلیسای اولیه بود زیرا که آنان به‌وضوح شاهد اعمال عجیب و عظیم خدا در عرصه‌های مختلف بودند (اعمال رسولان ۱۳:‏۵۲، ۸:‏۸، ۱۵:‏۳). پولس رسول واژۀ شادی را در رابطه با سه واقعیت به‌کار می‌برد. نخست زمانی که شخص به مسیح ایمان می‌آورد و در ایمان خود رشد می‌کرد (اول تسالونیکیان ۲:‏۱۹ به بعد و فیلیپیان ۲:‏۲). دوم، هنگامی که به‌خاطر ایمان به مسیح و رشد کلیسای او رنج را بر خود هموار می‌کنیم (کولسیان ۱:‏۲۴ و دوم قرنتیان ۶:‏۱۰). و سوم یادآوری این نکته که شادی ثمرۀ عمل روح خداست و از این رو بادوام و پویاست (غلاطیان ۵:‏۲۲).



ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: