۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

گفتگو با خدا

از خداوند خواستم تا عـادتـهای زشـتـم را ترک دهـد ...
خداوند فرمود : خودت بايد آنها را رها كنی !
از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند !
فرمود : صبر، حاصل سختی و رنج است ، عطا كردنی نيست بلکه آموخـتـنـی است ...

گفتم : پس مرا خوشبخت کن !
فرمود : نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو...

از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نـكـنـد !
فرمود : رنج از دلبستگـیـهای دنيايی جدا و به من نزدیکـتـرت می‌کـنـد ...

پس از او خواستم تا روحم را رشد دهد ...
فرمود : نه ، تو خودت بايد رشد كنی ، من فقط شاخ و برگ اضافـيـت را هرس می كنم ، تا بارور شوی ...

از خدا خواستم حداقل كاری كند كه از زندگی لذت كامل ببرم ...
فرمود : برای همين كار من به تو زندگی داده ام !

نا امیدانه از خدا خواستم كمكم كند تا همان قـدر كه او مرا دوست دارد ، من هم ديگران را دوست بدارم ...
خداوند فرمود : بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد ... !

هیچ نظری موجود نیست: